Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
head on collision
برخورد رودررو
head on collision
برخوردشاخ به شاخ
Search result with all words
The two cars had a head –on collision.
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
Other Matches
collision
ضربه
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
تصادف
collision
برخورد
collision
تصادم
collision course
اختلافنظر
near collision
فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
come into collision
تصادم کردن
collision
تلاقی
near collision
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
to come in to collision
تصادم کردن
to come in to collision
تصادف کردن
come into collision
تصادف کردن
collision excitation
تحریک برخوردی
collision ionization
یونش برخوردی
collision of the first kind
برخورد نوع اول
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
collision rate
میزان برخورد
collision rate
نرخ برخورد
collision risk
خطر تصادم
collision rate
سرعت برخورد
collision energy
انرژی برخورد
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
collision bulkhead
دیواره ضد تصادم
collision bulkhead
دیواره نشکن
collision course interception
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
collision coverage
شمول جبران تصادمات
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
collision detection
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
collision detection
تشخیص تصادم
collision frequency
فراوانی برخورد
probability of collision
احتمال برخورد
effective collision
برخورد موثر
elastic collision
برخورد الاستیک
elastic collision
برخورد کشسان
galncing collision
برخورد پهلو به پهلو
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
effective collision cross section
سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section
سطح مقطع موثر کل
head to head polymer
بسپار سر به سر
from head to f.
ازسرتاپا
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
one way head
سریکجهته
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
Off with his head !
سرش را ببرید !
to go off one's head
دیوانه شدن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
well head
سر چشمه
with head on
سربه پیش سر به جلو
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head
HEAD WRITE/READ
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
per head
متوسطمیانگین
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head out
<idiom>
ترک کردن
head up
<idiom>
رهبر
keep one's head
<idiom>
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
head way
بجلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
R/W head
وسیله
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
head
دماغه
head
راس
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
عنوان مبحث
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رئیس
head
ارتفاع فشاری
head
سالار عنوان
head
افت
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
هد
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
فهم
head
دارای سرکردن
head
مهم
head
اصلی
head
سردرخت
head
سرستون
head
فرق سرصفحه
head
: سرگذاشتن به
head
دربالا واقع شدن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سرپل توالت ناو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
عناصر اولیه ستون
head
سرفشنگ
head
خط سر
head
بخش بالایی وسیله
head-on
از سر
head
عمده
head
نوک
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head first
سربجلو
head first
از سر سراسیمه
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
head
سر
head
راس عدد
keep one's head
خونسردبودن
head
کله
keep one's head
دست پاچه نشدن
head
ابتداء
head on
نوک به نوک
head on
شاخ بشاخ
head
انتها دماغه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head on
از سر
head on
روبرو
head
دهانه
head-on
شاخ بشاخ
head on
از طرف سر
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
recording head
نوک ضبط
raise its head
پدید امدن
round head
سر گرد
round head
برگردان
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
record head
نوک ضبط
rivet head
کله پرچ
read head
هد خواندن راس خواندن
read head
نوک خواننده
to knock head
سجود
read head
نوک خواندن
raw head
نوک خواننده
raw head
نوک خواندن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
scald head
کچلی
static head
فشار ایستایی
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
swelled head
خودخواه
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to gather head
نیروگرفتن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
splash head
پاشش گیر
spindle head
سر هرزگرد
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
knock on the head
باطل کردن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
knock on the head
خنثی کردن
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com