English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
head slot شکاف هد
Other Matches
slot چاک دادن
slot شیار دراوردن رنده کردن چاک
slot شیار شکاف
slot سوراخ طویل
slot اتصال درون کامپیوتر که در آن کارت اضافی قابل نصب است
slot تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
slot سوراخ طولانی و باریک
slot درج یک شی در سوراخ
slot سوراخ
slot درز
t slot شکاف " T "
t slot شکاف تی شکل
slot t نوعی طرح تهاجمی
slot منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot شکاف در خط حمله
slot چفت در
slot تخته باریک
slot سوراخ جای کلید چاک
slot شکاف
slot شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot سوراخ کردن شکاف کوچک
slot در شکاف یاسوراخ
slot شیار
slot روزنه شیار
slot مجرا شکاف
slot مجرای عبور روغن
slot انداختن چفت کردن
slot کلون در
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
guide slot شیار راهنما
slot formation نوعی طرح تهاجمی
slot machines ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot insulation عایق شیار
slot welding جوشکاری شیاری
coin slot شکافمخصوصپولخرد
zero slot lan شبکه محلی بدون شکاف
zero slot lan شبکه محلی که از آداپتور داخلی استفاده نمیکند و به جای آن از پورت مخصوص
expansion slot شکاف گسترشی
penny in the slot سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
armature slot شیار ارمیچر
slot machine ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
altitude slot منطقه کور در میدان دید رادارجانبی
mitre gauge slot شکاففشارسنج
slot drilling machine ماشین سوراخکن
rip fence slot شکافنردهای
coin reject slot محلبرگرداندنپول
slot drilling machine ماشین مته
head to head polymer بسپار سر به سر
to head off عازم شدن [گردش]
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head way پیشرفت
head way بجلو
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head well مادر چاه
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
Off with his head ! سرش را ببرید !
head well چاه پیشکار
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head up <idiom> رهبر
with head on سربه پیش سر به جلو
keep one's head خونسردبودن
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
one way head سریکجهته
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head وسیله
per head متوسطمیانگین
well head سر چشمه
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head to head رقابت شانه به شانه
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
over head هزینه سربار
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head-on نوک به نوک
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head ضربه با سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head راس
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head سرفشنگ
head موضوع
head سالار عنوان
head رئیس
head دهانه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head کله
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head دربالا واقع شدن
head دارای سرکردن
head : سرگذاشتن به
head مهم
head عمده
head اصلی
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head سر
head on نوک به نوک
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head on روبرو
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
keep one's head دست پاچه نشدن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head شبکه یا بدنه
head-on از طرف سر
head-on شاخ بشاخ
head-on روبرو
head افت
head دماغه
head-on از سر
head بخش بالایی وسیله
head ارتفاع فشاری
round head برگردان
scald head کچلی
keep one's head above water قصر دررفتن
round head سر گرد
rivet head کله پرچ
lapping head سمبه توپ
running head خط عنوان هرصفحه در متن
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
long head دوراندیشی
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
lapping head سمبه فلزی
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
knurled head سر عدسی اج دار
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
knock on the head خنثی کردن
tension head بار کشش
knock on the head باطل کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
knock on the head نقش بر اب کردن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
pile head قسمت فوقانی شمع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com