Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
held ball
گرفتن همزمان توپ
Other Matches
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
held
نگاهداشته
held
نگاهداشته شده
hand-held
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
hand-held
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
hand-held
آنچه قابل نگهداری در دست است
held in common
مشترک
held in common
مشاع
they held culplabe
اورامقصر یا مجرم شناختند
hand held
دستی
My car is held up at the customs .
اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
held in undivided shares
مشاع
They held me culpable for the accident.
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
hand held computer
کامپیوتر دستی
Commemoration services were held .
مراسم یاد بودانجام شد
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
He held me up
[slowed me down]
for a long time.
او
[مرد]
من را خیلی معطل کرد.
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
on the ball
<idiom>
باهوش
to a. the ball
توپ رانشان دادن
into a ball
نخ راگلوله کنید
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball
اماده انداختن
to a. the ball
توشدن
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
ball
گوی
ball
بال
[رقص]
ball
مجلس رقص
ball
گلوله
ball
ساچمه
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
توپ
ball
ساچمه توپ
ball
گلوله توپ
ball
بیضه
ball
گلوله کردن
ball
ایام خوش
ball
رقص
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
گرهک
ball
کانون
[کاموا]
ball
بقچه
[کاموا ]
ball peen
توپکنوکچکش
ball games
گوبازی
ball games
مسابقه
ball game
هماورد
ball of clay
توپبرایساختسفال
ball games
شرایط وضعیت
ball assembly
توپمجمع
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
شرایط وضعیت
ball game
گوبازی
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
ball games
هماورد
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
black ball
توپسیاه
ball winder
نخپیچ
ball stand
محلتوقفتوپ
ball game
مسابقه
wash ball
صابون دستشویی
squat under the ball
توپگیری با شیرجه
square ball
پاس عرضی
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
snow ball
با گلوله برف زدن
snow ball
گلوله برف
small ball
پرتاب بی حالت
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی محافظه کارانه
shadow ball
تمرین گوی اندازی
running with the ball
با توپ دویدن
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
volley ball
والیبال
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
track ball
گوی نشان
to play ball
توپ بازی کردن
to open the ball
پیش قدم شدن
to open the ball
اول رقصیدن
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball
زدن
to kick a ball
توپی را
sour ball
کلوچه سخت ترش مزه
to kick a ball
توپ زدن
push ball
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
to give the ball away
توپ را
[از دست]
دادن
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
squash ball
توپاسکوآش
rugby ball
توپلاستیکی
red ball
توپقرمز
pink ball
توپصورتی
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
green ball
توپسبز
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
brown ball
توپقهوهای
bowling ball
توپبولینگ
tennis ball
توپتنیس
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
That's the way the ball bounces.
<idiom>
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
ball pens
روان نویس ها
ball pens
خودکار ها
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball
<idiom>
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
blue ball
توپآبی
earth ball
دنبلان
ball printer
چاپگر توپی
ball printer
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player
بازیگر با توپ
ball park
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
تخم چشم
ball mill
اسیاب ساچمهای
ball mill
سنگ شکن گلولهای
ball joint
سیبک
ball joint
توپی اتصال
ball joint
توپی
ball hawking
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking
دفاع خوب
ball return
بازگشت گوی بولینگ
ball test
ازمون ساچمهای
drop ball
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball
دراپ بال
dead ball
توپ خارج ازبازی
dead ball
توپ مرده
darning ball
زیر رفویی
cue ball
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball
شیرینی چس فیل
canon ball
گلوله توپ
called ball
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball
محبوب همه
basket ball
یکجورتوپ بازی
banana ball
برش بیش از حد گوی
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk
مدافع پرقدرت
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings
بلبرینگ
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
بلبرینگ
masked ball
بال ماسکه
masked ball
رقص با هیئت مبدل
masked ball
رقص با نقاب
cannon ball
پرش با بدن جمع
cannon ball
سرویس چکشی
cannon ball
گلوله توپ
ball bearings
بلبرینگ ساچمهای
crystal ball
انتن رادار
ball flower
گل سینه
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control
تسلط به توپ
ball control
حفظ توپ
ball control
مهار توپ
ball carrier
بازیگری که با توپ میدود
ball boy
توپ جمع کن
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition
مهمات مانوری
ball ammunition
فشنگ مانوری
anchor ball
گوی لنگر
ball bearings
یاطاقان ساچمهای
ball bearings
کاسه ساچمه
crystal ball
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
hard ball
baseball =
fuzz ball
گیاه قارچی
free ball
توپ بی صاحب
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com