Dictiornary-Farsi | high pressure stage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
high pressure stage	طبقه فشار قوی


Other Matches

high pressure	فشار زیاد
high pressure	قوی
high pressure	دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high pressure blower	دمنده فشار قوی
high pressure pump	پمپ فشار قوی
high pressure sterilizer	استرلیزه کننده فشار قوی
high pressure steam	بخار فشار قوی
high pressure cylinder	کپسول فشار قوی
high pressure burner	مشعل فشار قوی
high pressure compressor	منراکم کننده فشار قوی
high pressure line	خط فشار قوی
high pressure lubrication	روغنکاری فشار قوی
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
high pressure valve	سوپاپ فشار قوی
high pressure area	واچرخه
high pressure tunnel	تونل فشار قوی
high pressure tube	لوله فشار قوی
high pressure turbin	توربین فشار قوی
high pressure area	منطقه پر فشار
xenon high pressure lamp	لامپ فشار زیاد گزنون
To bring pressure to bear . To exert pressure .	فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
stage	اشکوب
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
first stage	مرحلهاول
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	نیمکت اویزان
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
to go on the stage	بازیگرشدن
stage	صحنه نمایش
stage	پرده گاه مرحله
stage	منزل
stage	پایه وهله
stage	صحنه
stage	طبقه
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	مرحله
stage	چوب بست
stage	اسکان دادن
stage	سکو
stage	درجه مرحله
stage	مراحل مختلف یک موشک
to go on the stage	اکترشدن
stage	مرحله دار شدن اشکوب
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
termination stage	مرحله پایانی
stage manage	اداره کردن
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
stage-manage	کارگردانی کردن
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
developmental stage	مرحله پیشرفت
developmental stage	مرحله تکوینی
converter stage	طبقه مبدل
main stage	عرشه اصلی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage-managed	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
stage whispers	نجوای روی صحنه
energy stage	لایه انرژی
single stage	یک طبقه
stage fright	صحنه هراسی
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
multi stage	چند مرحلهای
multi stage	چند طبقه
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage coach	دلیجان
stage director	مدیر نمایش
stage direction	کاگردانی
stage direction	مدیریت
single stage	یک طبقهای
oedipal stage	مرحله ادیپی
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
killer stage	صافی رنگ
stage set	تعویض سن
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
buffer stage	مرحله میانگیر
phallic stage	مرحله التی
differential stage	مرحله تفاضلی
anal stage	مرحله مقعدی
output stage	مرحله خروجی
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
oral stage	مرحله دهانی
stage craft	فن درست کردن نمایش
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
larval stage	مرحله کرمی
stage manager	مدیر نمایش
stage manager	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage managers	کارگردان نمایش
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage curtain	پردهنمایش
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
stage clip	سطحنمایش
input stage	طبقه اولیه
input stage	طبقه ورودی
speed stage	مرحله سرعت
speed stage	سطح سرعت
mechanical stage	پایهمکانیکی
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage doors	در عقب صحنه
stage door	در عقب صحنه
initial stage	طبقه نخستین
landing stage	حملباقایق
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
turbine stage	طبقه توربین
stage whisper	نجوای روی صحنه
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
low power stage	طبقه کم قدرت
power output stage	طبقه خروجی
multi stage press	پرس چند طبقه
push pull stage	طبقه پوش- پول
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage production	تولید چند مرحلهای
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
pressure from outside	فشار از بیرون [خارج]
f.pressure	فشارمایع
pressure	بار
pressure	سنگین
pressure	فشار
pressure	بار سنگین مصائب وسختیها
pressure	مشقت
pressure	فشار هوا
pressure	فشردن مضیقه
pressure curve	منحنی فشار
pressure curve	خم فشار
external pressure	فشار برونی
head pressure	ارتفاع فشاری
flow pressure	فشار روان ابی
pressure device	ماسوره فشاری
seepage pressure	فشار روان ابی
pressure device	عامل فشاری مین
group pressure	فشار گروهی
pressure drop	افت فشار
gauge pressure	فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
direct pressure	فشار مستقیم
gage pressure	فشار گیج
partial pressure	فشار جزیی
gage pressure	فشار مانومتری
pressure face	سمت فشار
direct pressure	تعاقب کردن مستقیم دشمن
earth pressure	رانش خاک
earth pressure	فشار خاک
economic pressure	فشار اقتصادی
excess pressure	فشار اضافی
edge pressure	فشار لبه
pressure front	جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
pressure gauge	فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure gaverner	ناطم فشار
earth pressure	فشار حاصل از خاک
soil pressure	رانش خاک
dynamic pressure	فشار پویا
effective pressure	فشار موثر
discharge pressure	فشار تخلیه
pressure gradient	گرادیان فشار
pressure fraction	کسر فشاری
external pressure	فشار خارجی
pressure gaverner	تنظیم کننده فشار
dynamic pressure	فشار دینامیکی