English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
high lift configuration شکل برای زیاد
Other Matches
high lift system سیستم برای زیاد
high lift device وسایل برای زیاد
configuration تنظیمات
configuration ترکیب
configuration شکل
configuration قواره
configuration ارایش فضایی
configuration پیکرمان
configuration پیکربندی
configuration روش تنظیم و نصب سخت افزار و نرم افزار سیستم کامپیوتری
configuration ترکیب
configuration ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configuration هیئت پذیری
configuration شکلبندی
configuration وضعیت کامپیوتر که به سیستم یا برنامه اجازه تشخیص داده شده میدهد
configuration پیکربندی
configuration هیئت
configuration ترتیب
configuration شکل قواره
configuration وضعیت یا موقعیت
configuration شکل بندی
spider configuration پیکربندی عنکبوتی
planar configuration پیکربندی مسطح
atomic configuration ارایش اتمی
configuration file فایل پیکربندی
configuration management مدیریت پیکربندی
retention of configuration حفظ پیکربندی
nuclear configuration ترکیب هستهای
field configuration ترکیب و شکل میدان
inversion of configuration وارونگی پیکربندی
hardware configuration پیکربندی سخت افزار
electron configuration ارایش الکترونی
absolute configuration پیکر بندی مطلق
centralized network configuration ساختار شبکهای متمرکز
lift یک وهله بلندکردن بار
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift اسانسور
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
lift سرقت کردن
lift بلند کردن
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
lift حمل کردن
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift از جاکندن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift دزدیدن
lift بالا بردن
lift بالابر
lift برداشتن
lift رفع کردن
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift بالارو دامنه بالابری
lift برا
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift دزدی
lift well چاه اسانسور
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift بالارو
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift well چاه بالابر
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
ti lift one's head نیرو گرفتن
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
amphibious lift ترابری اب و خاکی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift up one's horn مغرور بودن
topping lift مهار بالایی
to lift up one's horn جاه طلب بودن
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
translational lift برای انتقالی
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
total lift برای کل
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift تخت روان
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
dynamic lift برای دینامیکی
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
assault lift ترابری هجومی
dead lift کوشش بیهوده
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
ski lift تله اسکی
false lift برای کاذب
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
scenery lift چشماندازآسانسور
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
economic lift عمرقانونی
economic lift عمر قانونی وسیله
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift valve سوپاپ بالارونده
shoe lift پاشنه کش
lift truck لیفتراک
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift thrust نسبت برا به تراست
lift span پلبالارو
lift the seizure رفع توقیف
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift shaft محور بالابر
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
lift a blockade محاصره را پایان دادن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift pump تلمبه کششی
lift pass پاس عمقی
static lift برای استاتیک
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
lift dumper کاهنده برا
suction lift ارتفاع مکش
lift curve منحنی برا
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift control کنترل اسانسور
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift coefficient ضریب برا
lift fire بلند کردن اتش
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire زیادکردن برد اسلحه
suction lift بلندی مکش
lift axis محور برا
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپتر باری
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
lift drag ratio نسبت برا به پسا
slope of lift curve شیب منحنی برا
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
diesel lift engine موتوردیزلچپ
gas lift module مخزنمرتفعگاز
lift cord lock قفلطناببالابر
vertical lift bridge پل بالارو
direct lift control کنترل مستقیم برا
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
air lift pump پمپ حبابی
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com