English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
home court advantage امتیاز بازی در خانه
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home . هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
take advantage of <idiom> به خود عمل کردن
advantage سود
advantage فایده
advantage بهتری
advantage مزیت
advantage تفوق
advantage مزیت دادن
advantage مفید بودن
advantage برتری
advantage نفع
advantage اوانتاژ
advantage امتیاز
advantage صرفه
It is not to your advantage. مقرون بصرفه نیست
take advantage استیفاء
take advantage سوء استفاده کردن از
advantage سودمند بودن
law of advantage قانون امتیاز
legitimate advantage منفعت مشروع
mechanical advantage مزیت مکانیکی
mecanical advantage نیرو دهی
reasonable advantage منفعت عقلائی
To gain an advantage. کسب امتیاز کردن
absolute advantage برتری مطلق
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
comparative advantage مزیت نسبی
advantage ground موقعیت خوب
comparative advantage برتری نسبی
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
advantage by illness بهره بیماری
You might as well take advantage of the savings. این مقدار پس انداز هم غنیمت است
principle of equal advantage اصل مزیت برابر
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
home زادبوم
home وطن
home like راحت
home میهن
home سرزمین پدر و مادر
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
nobody home <idiom> فکرش جای دیگر است
home help کمکحالبیمار
third home بازیگر مهاجم
WI'll you take me home? مرا به منزل می رسانید ؟
On my way home. . . سرراهم بمنزل ...
On my way home. . . اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
at home <idiom> درخانه
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
Is there anybody at home ? Anybody home ? کسی منزل هست ؟
at home پذیرایی در ساعت معین
may i see you home? برسانم
home like وطنی
home میهن
home میهن وطن
home ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home بازی
home روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home اولین رکورد داده در فایل
home محل زندگی کسی
home نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home اقامت گاه
home خانه دادن
home شهر بخانه برگشتن
home وطن اسایشگاه
home جا به داخل لوله راندن
home زمین خودی
home وطن
home بطرف خانه
home منزلگاه
home خانه
home مرزوبوم
home like خانگی
home منزل
It came home to me. به نظرم رسید.
It came home to me. به فکرم رسید.
court عشق بازی کردن
court زمین ورزشهای محوطهای
right court زمین سرویس سمت راست
court محکمه
court of a محکمه استیناف
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
out of court داد باخته
the court above محکمه بالاتر
court دادگاه
court خواستگاری
out of court محکوم علیه
court دادگاه افهار عشق
to take somebody to court کسی را محاکمه کردن
ad court زمین سرویس سمت چپ تنیس
court دربار
court بارگاه
court حیاط
home trade تجارت داخلی
soldiers' home پادگان
soldiers' home سربازخانه
i wrote home برای خانه
i wrote home کاغذنوشتم
sickfor home دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
run home جا گذاشتن
run home جا انداختن
stay at home خانه نشین
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
sickfor home دلتنگ
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mobile home تریلی
run home توگذاشتن
home work کار خانگی
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home product محصولات داخلی
home product محصولات ملی
home range اغل
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
home range جایگاه حیوانات
home rule حکومت داخلی
home range قلمرو
home record سررکورد
home record رکورد مبدا
home run گل زدن
home run بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home run مسابقه پرامتیاز
home wiring سیم کشی ساختمانی
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
home visit بازدید خانواده
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
home use entry اعلامیه مصرف
home trade خرید وفروش داخلی
home trade داد و ستد داخلی
home rule حکومت ملی
home service خدمات فروش در داخل کشور
home row ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
What is your home address? نشانی منزلتان چیست ؟
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
He came straight home. صاف آمد خانه
You have my home address. شما آدرس من را دارید.
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
stately home خانهاشرافی
home truth حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
home time زمانیکهمدارستعطیلمیشود
Home Secretary مسئولدفتر
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
Theres no place like home . <proverb> هیچ جا مثل خانه نمى شود .
home address آدرس منزل
Home appliances وسایل خانگی
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
home-made <adj.> خانگی
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
to start for home رهسپار به [راه] خانه شدن
Home appliances لوازم خانگی
home ground آشنا بهمحیط
children's home محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home straight خطمستقیموسطبازی
home town شهر موطن
home stretch گام های پایانی
home stretch مرحله نهایی
home stretch پایانراه
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
tumble home خم درونی
to pay home تلافی کامل کردن
to pine for home دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to make one's way home راه خانه را پیش گرفتن
to freight out and home دوسره کرایه کردن
to bring home ثابت کردن
home town زادگاه
home town خاستگاه
home town زادشهر
home plate صفحهبازی
take-home pay خالص دریافتی
take-home pay مزد خالص
take-home pay حقوق خالص
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
home-grown محصول خانه
home-grown خانگی
home towns زادشهر
home towns خاستگاه
home towns زادگاه
home towns شهر موطن
to bring home حالی کردن
rest home اسایشگاه
delivery to the home تحویل در خانه
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
home computers کامپیوتر خانگی
home-made ساخت میهن
funeral home مرده شوی خانه
at home and abroad در سفر و حضر
home-made وطنی
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
mobile home خانه متحرک
home economics تدبیر منزل
at home and abroad در داخله و خارجه
convalescent home نقاهت خانه
broken home خانواده گسیخته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com