Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
honing stick
سنگ تیغ تیزکنی
Other Matches
honing
سنگ تیغ تیزکنی
honing
صاف کردن
honing
ناله کردن
honing
با سنگ تیزکردن
honing
سنگ تیغ تیز کن
honing machine
دستگاه سنگ
honing equipment
تجهیزات سنگ زنی
liquid honing
سنگ زنی مایعی
honing tool
سنگ تیغ تیزکنی
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
stick-up
برجستگی داشتن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
to stick something
چیزی را سفت و پابرجا بستن
he wants the stick
چوب میخواهد
stick-on
چسبنده چسبناک
stick (someone) with
<idiom>
ترک چیز ناخوشایندی
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
stick with
<idiom>
ماندن با
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick out
پیش امدگی داشتن
to stick together
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
مقاومت کردن
to stick up for
دفاع کردن از
to stick up for
پشتی کردن
non-stick
ناچسبان
non-stick
ته لیز
non-stick
نچسب
non-stick
تفلون
stick to your last
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last
برشته خود بجسبد
non-stick
ناچسبنده
stick out
متحمل شدن
stick out
جلو امدن
stick out
اصرار کردن
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
درنگ کردن
to stick up
تندنوشتن
to stick up
گردن فرازی کردن
stick
چسبیدن
stick
وقفه
stick
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
گروه پرنده
stick
چوب بازی هاکی
stick
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
تخته موج سواری شلاق
stick
تردیدکردن
stick
چسباندن
stick
فرورفتن
stick
گیر کردن گیر افتادن
stick
سوراخ کردن نصب کردن
stick
الصاق کردن چوب
stick
عصا
stick
وضع چسبندگی
stick
چسبناک
stick
الصاق تاخیر
stick
پیچ درکار تحمل کردن
stick
چوب بازی
stick
چماق
to stick on
[to]
چسباندن
[روی چیزی]
stick up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
برجستگی داشتن
stick-up
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
shooting stick
صندلی جمعشو و متحرک
yard stick
خط کش
[ابزار]
stick in the mud
طفره رو
shooting stick
صندلی عصایی
pogo stick
چوب پای فنردار
stick to one's guns
<idiom>
روی حرف خود ماندن
gear stick
دسته دنده اتومبیل
stick shifts
دندهی دستی
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick shift
دسته دنده
joss stick
چوب جاس
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile
مثل روز روشن بودن
stick insect
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insects
حشرهی چوب کبریت مانند
quadruped stick
عصایچهارپایه
shed stick
چوبنخ
carrot and stick
<idiom>
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To stick out ones chest.
سینه خود را بیرون دادن
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
yard stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
stick umbrella
چتردستهچوبی
player's stick
چوببازیکنهاکی
yard stick
خط کش تاشو
[ابزار]
stick shift
دندهی دستی
stick eraser
چوبپاککن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
English stick
عصایانگلیسی
folding stick
چسبدوطرفه
glue stick
چسبپمادی
goalkeeper's stick
چوبدروازهبند
ortho-stick
عصایهدایتگر
French stick
قرصدراز نازک نان
stick-in-the-mud
طفره رو
broom stick
دسته جاروب
walking stick
عصا
walking stick
چوبدستی
walking stick
حشره راست بال امریکایی
buff stick
چوبیکه چرم
composing stick
قالب حروف چینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick
کاسه بیل
filter stick
لوله صافی دار
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
stick in the mud
ادم کند
fish stick
فیله ماهی سرخ کرده
stick-ups
برجستگی داشتن
stick-ups
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-mud
بیعرضه
stick in the mud
محافظه کار
stick in the mud
بیعرضه
stick-in-the-mud
ادم عقب مانده
stick-in-the-mud
محافظه کار
stick-in-the-muds
بیعرضه
stick-in-the-muds
طفره رو
stick-in-the-muds
ادم کند
stick-in-the-muds
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
محافظه کار
stick-in-the-mud
ادم کند
stick in the mud
ادم عقب مانده
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick
سنبه تفنگ
night stick
باتون
stick plane
رنده میله دار
night stick
چوب باتون
polo stick
چوگان
size stick
الت اندازه گیری پا
size stick
قالب اندازه گیری
swagger stick
چوب دستی کوچک
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
قلم مو
stick check
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
swagger stick
باتون
job stick
سکان هدایت دسته فرمان
swizzle stick
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat
درگلوگیرکردن
ingot stick
شمشه
gun stick
میل سمبه تفنگ
stick plane
رنده با تیغه گرد
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
to stick in ones gizzard
ناگواربودن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
job stick
دسته بازی
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
batten
[shed stick]
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
The stamp doesnt stick.
این تمبر نمی چسبد
stick to (a story/the facts)
<idiom>
وفادارماندن
short end (of the stick)
<idiom>
غیر منصفانه
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick and ball model
الگوی گلوله و میله
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
double meter stick
[American]
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
خط کش
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com