English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 265 (14 milliseconds)
English Persian
hot-water bottle کیسهآبگرم
Search result with all words
feeding bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding-bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
bottle feeding تغذیه با بطری
bottle-feeding تغذیه با بطری
bottle بطری
bottle شیشه
bottle محتوی یک بطری
bottle دربطری ریختن
absorption bottle بطری جذب
beather bottle خیک
beather bottle مشک
black glass bottle بطری
black glass bottle بطلی
bottle brush شیشه پاک کن
bottle companion هم پیاله
bottle flower گل دکمه
bottle holder نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle holder پشت
bottle holder یار
bottle holder یاور
bottle neck مهلکه
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
bottle neck گیر در کار
bottle neck مانع اشکال کار
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
bottle rack جا بطری
bottle silt sampler نمونه برداری با بطری
bottle top mold انگشتانه
case bottle چارپر
case bottle شیشه چارپهلو
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
gas bottle بطری گاز
gas bottle سیلندر گاز کپسول گاز
gas washing bottle بطری گاز شویی
gourd bottle قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
gourd bottle قمقمه
ink bottle مرکب دان
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
ink bottle دوات
leather bottle مشک
nursing bottle شیشه شیر بچه
nursing bottle بطری شیربچه
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
scent bottle عطر دان
scent bottle شیشه عطری
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
stock bottle شیشه ذخیره
the neck of a bottle گردن بطری
wash bottle بطری شستشوی
wash bottle اب فشان
weighting bottle فرف توزین
bottle opener دربازکن
water bottle غمغهآب
water bottle clip گیرهنگهدارندهغمغمه
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bottle green سبزپررنگ
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
bottle-opener دربازکنبطری
The bottle is fI'lled up with water بطری با آب پر شده است
To bottle up a sentiment. احساسی رادر دل خود جمع کردن
To bottle up ones anger. خشم خود را دردل نگاهداشتن
hit the bottle <idiom> الکل نوشیدن
bottle-dungeon سیاه چال
case-bottle شیشه چارپر
Other Matches
water course حق المجری
by water از راه رودخانه
mean water میان اب
water course مجرای اب
water down <idiom> ضعیف شدن
water course حق الشرب
water way ابراهه
of the first water بهترین
water way مسیل
by water از راه دریا
by water با کشتی
on the water در کشتی
water way راه ابی
to water آب دادن
to water آب ریختن
to water something آب دادن [گیاه]
f.water عرق رازیانه
water پیشاب
She let the water out . آب را ول کرد
first water درجه اول
first water بالاترین مقام
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water آب
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
above water <adj.> روی آب
water اب دادن
water ابگونه
water still دستگاه تقطیر اب
water اب
above water <adj.> شناور
water مایع
water polo واترپلو
water polo بازی فوتبال ابی
water hammer ضربت قوج
water guage فشار سنج اب
water hammer ضربت قوچ
water glass شیشه مایع
water gas گاز اب
water gauge اندازه اب نما
water gauge اب پیم
water pressure فشار اب
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water polo واترپولو
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water front جبهه رطوبتی
water hardening سختگردانی با اب
water meter کنتور اب
water lowering زهکشی
water hole چاله اب
water loss ابکاهی
water logging ابسیری
water line خط ابخور ناو
water lily نیلوفر ابی
water hyacinth سنبل ابی
water level سطح اب
water hyacinth وردالنیل
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket ابدان
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water meter اب سنج
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water mill اسیاب ابی
water pollution الودگی اب
water point نقطه تقسیم اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water pipe تنبوشه
water heater فرف ابگرم کن
water heater ابگرم کن
water pipe لوله اب
water pepper فلفل ابی
water pepper زنجبیل سگ
water nymph الهه دریایی
water nymph حوری دریایی
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill اسیاب
water level تراز اب
table water سفره اب زیر زمینی
waste water فاضلاب
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
water bonded اب بند شده
wade into the water راه رفتن در اب
voidance water زیر اب
voidance water منجلاب
tap water اب شیر
water paint رنگ لعابی
the water was overknee اب از زانو میگذشت
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
water boy بچه سقا
water boy سقا
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water colour ابرنگ
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
water damage خسارت اب دیدگی
water cure علاج بااب معالجه بااب
water cure اب درمان
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen قمقمه
water car ارابه اب فروشان
water car ارابه اب پاش
water carriage حمل از راه اب
water carrier دلو
water circulation گردش اب
water coiour ابرنگ
water colour رنگاب
water colour نقاشی ابرنگی
water container فرف اب
water content درصد رطوبت
water cooling خنک کنندگی اب
water cooling خنک کردن بااب
water cress شاهی اتی
water fowl پرنده ابی
water proof دافع اب
water intake مکندهآب
water under the bridge <idiom> همه چیز عوض شده
in hot water <idiom> در دردسر
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb> آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water آب آشامیدنی
Is there drinking water? آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water آب گرم نیست.
some hot water مقداری آب گرم
some cold water مقداری آب سرد
mineral water آب معدنی
a glass of water یک لیوان آب
Please check the water. لطفا آب را کنترل کنید.
water pipe قلیان
hot water <idiom>
hold water <idiom>
water jug پارچآب
water key کلیدآب
water separator جداگرآب
water signs علائمآبی
water transport ناقلآب
water under pressure آبتحتفشار
water/alcohol آب
water/alcohol الکل
water butt سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
water rates پولمصرفآب
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
To draw water from the well . آب از چاه کشیدن
deep water <idiom> مشکل سخت
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
head above water <idiom> آشکاری مشکل
water bath دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water softener نرم کننده آب
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
cut-water پیش دماغه
water cooler آب سرد کن
water surface سطح ایستائی آب
muddy water آب لجنی
to water [of eyes] اشک آمدن
to hold water معتبر بودن
to hold water قابل قبول بودن
to hold water صحت دار بودن
to soften water شیرین کردن آب
to hold water ضد آب بودن
water hardness [میزان املاح موجود در آب]
water hardness درجه سختی آب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com