Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 41 (5 milliseconds)
English
Persian
hungry as a hunter
<idiom>
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
Other Matches
hunter
شکارگر
hunter
سگ شکاری
hunter
اسب شکار
hunter
جوینده
hunter
اسب یا سگ شکاری
hunter
صیاد
hunter
شکارچی
head-hunter
شکارگر سر
head-hunter
بنگاه کاریاب
pot hunter
شکارچی که هر چه دید شکارمیکند
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
fortune hunter
درطلب زن ثروتمند
bow hunter
شکارچی با تیر و کمان
to go hungry
گرسنه ماندن
Are you hungry?
تو گرسنه هستی؟
hungry
حاکی از گرسنگی
hungry
دچار گرسنگی
hungry
گرسنه
hungry
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
to get
[be]
hungry
گرسنه شدن
[بودن]
hungry
گرسنگی اور حریص
i f. hungry
گرسنه ام
to be hungry
گرسنه بودن
go hungry
گرسنه ماندن
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
hungry
مشتاق
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
Do you feel hungry?
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I'm not a bit hungry.
یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
I´m as hungry as a horse.
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
I went hungry last night .
دیشب گرسنه ماندم
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
I'm beginning to get scared
[hungry]
.
آهسته آهسته به ترس می افتم
[گرسنه می شوم]
.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com