Dictiornary-Farsi | i asked him to dinner | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 68 (5 milliseconds)

English	Persian
i asked him to dinner	او را به ناهار خواندم


Other Matches

asked	پرسیدن
asked <adj.> <past-p.>	درخواست شده
asked <adj.> <past-p.>	مطالبه شده
asked <adj.> <past-p.>	خواسته شده
asked <adj.> <past-p.>	طلب شده
asked <adj.> <past-p.>	طلبیده شده
I asked for ...	من سفارش ... را دادم.
asked	جویا شدن
asked	خواهش کردن
asked	برای چیزی بی تاب شدن
asked <adj.> <past-p.>	تقاضا شده
asked	طلبیدن
asked	خواستن
asked	دعوت کردن
He expressly asked for you to ...	او صریحا از شما خواسته که ...
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
He asked permission to come in.	اجازه خواست بیاید تو
I asked for the child.	من یک برای بچه سفارش دادم.
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question	پرسشی از او کردم
I asked for a small portion.	من یک پرس کوچک سفارش دادم.
She asked me in (inside the house).	تعارفم کرد بروم بو
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.	سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
The fox,being asked who his withness was ,said, my. <proverb>	به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
We were having dinner when. . .	داشتیم شام می خوردیم که ..
I just had dinner.	درست چند لحظه قبل شام خوردم
dinner	شام
dinner	ناهار
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
to ask somebody out for dinner	کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
to get dinner	ناهارخوردن
dinner	مهمانی
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why?	میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
dinner etc. is served	غذا آماده است
The dinner will be followed by a concert.	به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
We had a gorgeous dinner .	شام معرکه یی خوردیم
WI'll you stay for ( to ) dinner?	برای شام بمانید (می مانید؟)
To disg up the dinner .	شام را کشیدن
Well discuss it at dinner.	سرت رابلند کن ببینم
dinner knife	چاقویغذاخوری
dinner jackets	اسموکینگ
dinner jackets	لباس مخصوص مهمانی رسمی
to orders dinner	دستور ناهار دادن
shore dinner	غذای دریایی
my neighbour at dinner	کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
dinner wagon	میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner set	لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is served	شام حاضراست
dinner is ready	است
dinner plate	بشقابپلوخوری
dinner dance	میهمانیرقص
Well discuss it at dinner.	سر شام صحبت خواهیم کرد
It wasnt much of a dinner .	زیاد شام مهمی نبود
dinner fork	چنگالغذاخوری
dinner is ready	ناهاراماده
dinner table	میزغذاخوری
dinner jacket	اسموکینگ
dinner service	فروفغذاخوری
dinner party	میهمانیشام
dinner jacket	لباس مخصوص مهمانی رسمی
don't wait the dinner for me	ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner .	برای شام مهمان داریم
She gave us quite a decent dinner.	یک شام خیلی حسابی به ماداد
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.	او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
After dinner he likes to retire to his study.	پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.