English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
English Persian
identity cards شناسنامه
Other Matches
self identity همانندی
identity اتحاد
identity اینهمانی
identity عینیت
identity الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند
identity اصلیت شناسایی
identity شخصیت
identity هویت
identity آنچه کسی یا چیزی است
identity خصوصیات
self identity شباهت تام
identity دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است
identity عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identity مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
identity یکسانی یگانگی
identity این همانی
identity مشخصات
self identity انطباق
identity matrix ماتریس همانی [ریاضی]
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
identity card شناسنامه
document of identity اسناد سجل و احوال
gender identity هویت جنسی
identity control بازرسی شناسنامه
identity bracelet پلاک
identity tag برچسبشناسایی
organizational identity هویت سازمانی
identity check بررسی هویت
identity control بررسی هویت
personal identity هویت شخصی
mathematical identity اتحاد ریاضی
identity paper اسناد هویت
identity certificate شناسنامه
identity crisis بحران هویت
identity element عنصر یکسانی
identity check بازرسی شناسنامه
identity matrix ماتریس واحد
identity matrix ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
identity of unknown مجهول الهویه
of unknown identity مجهول الهویه
in the cards <idiom> انتظار داشتن
cards برگ
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards یک کارت پانچ
cards قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards برگه
cards ماشین پرداخت پارچه
cards ورق
cards ورق بازی گنجفه
cards کارت
cards کارت ویزیت بلیط
cards مقوا
cards کارت تبریک کارت عضویت
cards ورق بازی کردن
cards پنبه زنی
cards مین فلز برای تختههای مدار
cards کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cards روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
vaccination cards دفترچه های واکسیناسیون
credit cards کارت اعتباری
To play cards . ورق بازی کردن
playing cards ورق گنجفه
playing cards گنجفه
playing cards ورق بازی , برگ
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
vaccination cards دفترچه های مایه کوبی
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
show one's cards <idiom> برگ آس را رونکردن
credit cards کارت یاورقه خرید نسیه
program cards کارتهای برنامه
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
green cards کارت سبز
control cards کارتهای کنترل
To cheat at cards. درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
report cards کارنامه
To stack the cards . ورق زدن ( تقلب درقمار )
To deal the cards . ورق دادن
house of cards <idiom>
play one's cards right <idiom> از فرصتهای خود سودبردن
hold all the trump cards <idiom> کنترل کامل داشتن
Shall we play a game of cards? یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table. دست خود را رو کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com