Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
image response
پاسخ تصویر
image response
رفتار فرکانس تصویر
Other Matches
response
پاسخ
w response
پاسخ کلی
response
1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
response
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response
و نتیجه فاهر شده روی صفحه . 2-سرعتی که یک سیستم به محرک پاسخ میدهد
response
عکس العمل به دلیلی
whole response
پاسخ کلی
all or none response
پاسخ همه یا هیچ
response
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
response
واکنش
response
جواب
response
جوابگویی
response strength
نیرومندی پاسخ
reflection response
پاسخ قرینه
response threshold
استانه پاسخ
response time
زمان واگنش
frequency response
واکنش بسامدی
conditioned response
پاسخ شرطی
response set
امایه پاسخ
response rate
سرعت پاسخ
discriminatory response
پاسخ افتراقی
color response
پاسخ رنگ
delayed response
پاسخ درنگیده
response duration
مدت پاسخ
consultary response
نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
consummatory response
پاسخ پایانی
content response
پاسخ محتوایی
response differentiation
تفکیک پاسخ
response equivalence
هم ارزی پاسخ
response cost
جریمه
distal response
پاسخ دوربرد
anatomy response
پاسخ کالبدی
anticipatory response
پاسخ انتظاری
response amplitude
دامنه پاسخ
bass response
بم پذیری
response position
مکان جواب
response latency
نهفتگی پاسخ
response intensity
شدت پاسخ
correct response
پاسخ درست
response
[commentary]
پاسخ
vaccum response
پاسخ غیابی
position response
پاسخ مکانی
voice response
جواب صوتی
popular response
پاسخ رایج
pilomotor response
پاسخ سیخ شدن مو
original response
پاسخ ابتکاری
response generalization
تعمیم پاسخ
movement response
پاسخ حرکت
moro response
پاسخ مورو
shading response
پاسخ سایه روشن
impluse response
رفتار در مقابل فشار ضربهای
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
impluse response
پاسخ ایمپولز
conditioned response
واکنش شرطی
response
[commentary]
نظر
response
[commentary]
رای
unconditioned response
پاسخ غیر شرطی
transient response
واکنش گذرا
to make a response
جواب دادن
electrodermal response
پاسخ برقی پوست
response time
زمان پاسخ دهی
response time
زمان واکنش
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
response hierarchy
سلسله مراتب پاسخ
response time
زمان پاسخ
psychogalvanic response
پاسخ گالوانیکی- روانی
emitted response
پاسخ صدوری
to make a response
پاسخ دادن
preparatory response
پاسخ مقدماتی
spectral response
واکنش طیفی
frequency response
خم دامنه- بسامد
galvanic skin response
جی اس ار
galvanic skin response
پاسخ برقی پوست
pure color response
پاسخ خالص رنگ
his appeal met no response
پاسخی پدر خواست که اوترسید
impluse response matrix
ماتریس انتقال ضربه
modulation frequency response
پاسخ فرکانس مدولاسیون
delayed elastic response
واکنش ارتجاعی تاخیری
conditioned avoidance response
پاسخ اجتنابی شرطی
spectral response characteristic
مشخصه طیفی
stimulus response theory
نظریه محرک- پاسخ
visual righting response
پاسخ تعادل دیداری
white space response
پاسخ به بخش سفید
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
medical response dog
سگ دستیار
medical response dog
سگ سرویس
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
acquiescent response set
امایه تصدیق
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
A rapid response would be appreciated.
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
alternate response test
ازمون دو گزینهای
stimulus response model
الگوی محرک- پاسخ
stimulus response psychology
روانشناسی محرک- پاسخ
achromatic color response
پاسخ رنگ بی فام
conditioned emotional response
پاسخ هیجانی شرطی
fractional antedating goal response
خرده پاسخ انتظار هدف
stimulus organism response model
الگوی محرک- جاندار- پاسخ
image well
چاه مجازی
self image
تجسم نفس واعمال خود
image
نشان دادن تصویر
image
تصویر کردن
image
خوب شرح دادن
image
شمایل
image
مجسمه
self image
خویشتن شناسی
self image
پیش خودمجسم سازی
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image
مجسمه
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
مجسمه شکل
image
عکس
image
نقش کردن
image
منعکس کردن
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
after image
پس دید
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
تندیس
image
تمثال
image
تصویر ذهنی
image
تصویر الکتریکی
image
مجسم کردن
image
منظر
image
تصور خیالی
image
پندار
image
تصویر
image
پنداره
image
شکل
image
عکس هوایی
image
نگار
image
پیکر
image
شبیه سازی
image
صورت
real image
تصویر حقیقی
image carrier
حامل تصویر
public image
تصور عمومی
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
image changer
مبدل تصویر
display image
نمای تصویر
double image
تصویر مضاعف
primordial image
صورت ازلی
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
mental image
تصویر ذهنی
memory image
تصویر یاد
image band
باند فرکانس تصویر
intermediate image
تصویر میانی
image brightness
روشنایی تصویر
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
image aerial
آنتن تصویر
idealized image
تصویر ارمانی
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
image converter
مبدل تصویر
image enhancement
جلوه دادن تصویر
reverse image
تصویر وارونه
scanned image
تصویر پوشیده
image plate
الکترود تصویر
spitting image
<idiom>
درست مثل
printed image
شکلعکسچاپی
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
virtual image
تصویر مجازی
retinal image
تصویر شبکیه ای
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sharp image
تصویر واضح
card image
تصویر کارت
body image
تصویر بدن
bit image
[مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
mirror image
تصویر آیینه ای
mirror image
تصویر قرینه
image formation
تصویر سازی
sharp image
تصویر شفاف
image inversion
برگردانی تصویر
image processing
پردازش تصویر
image impedance
مقاومت مشخصه تصویر
image impedance
امپدانس تصویر
image impedance
ناگذرایی ماهیتی
image iconoscope
لامپ تصویر ایکونوسکپ
image frequency
فرکانس تصویر
image formation
تولید تصویر تصویر
image formation
تصویر سازی
image format
اندازه شیشه عکاسی
image format
اندازه فیلم عکاسی
image intensification
تقویت تصویر
image interpreter
مفسر عکس
image interpreter
متخصص خواندن عکس هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com