English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
impact loss افت انرژی در اثر برخورد
Other Matches
impact بهم فشردن
impact برخورد کردن
impact ضربه زدن
impact نشانزد
impact چاپگری که متن ها و نشانه ها را با قرار دادن ریبون جوهر در کاغذ با یک حرف فنری چاپ می گیرد. مثل چاپبگر wheel-Duisy.
impact اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impact اثر ترکش انفجار
impact اصابت گلوله
impact پیچیدن
impact زیرفشار قرار دادن
impact با شدت اداکردن
impact با شدت اصابت کردن ضربت
impact فشار
impact تماس
impact اصابت اثر شدید
impact ضربه
impact برخورد
impact exitation تحریک ضربهای
impact effect اثر برخورد
impact effect اثر ضربه
impact drill مته کوبشی
impact crusher سنگ شکن ضربهای
impact coefficient ضریب ضربه
impact factor ضریب ضربه
impact factor ضریب تشدید
impact factor ضریب برخورد
impact force نیروی ضربهای
impact force نیروی برخورد
impact hardness سختی برخورد
impact ionization ایونیزاسیون ضربهای یونیزاسیون ضربهای
impact chisel قلم ضربه ای
impact burst ترکش ضربتی
impact burst ترکش سطحی
electron impact تصادم الکترونها
environmental impact نشانزد زیست محیطی
impact parameter پارامتر ضرب شونده
surface of impact سطح اصابت
surface of impact سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
impact acceleration شتاب ضربه ای
impact action عمل ترکش
impact action اثر انفجار
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
impact area محل اصابت
impact area منطقه اصابت گلوله ها
impact basin حوضچه ارامش
impact basin حوضچه بار شکن
electron impact برخورد الکترونها
impact load بار ضربهای
impact shipment کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
impact sound صدای برخورد
impact strength استحکام برخورد
impact strength استحکام ضربهای
impact test ازمایش ضربه
impact test ازمون برخورد
impact transducer مبدل فرایندهای ضربهای
point of impact نقطه اصابت
point of impact محل اصابت گلوله
line of impact خط اصابت گلوله
non impact printer که حالت حرف ریبون روی کاغذ را گرم نمیکند
non impact printer چاپگر
multiplier impact اثر بهم فزایندگی
impact registration ثبت مرکز اصابت
impact registration ثبت تیر بروش مرکز اصابت
impact parameter پارامتر برخورد
impact point نقطه اصابت
impact point محل اصابت گلوله
impact point نقطه پیاده شدن باچتر
impact point نقطه فرود
impact point نقطه بارریزی
impact point نقطه ترکش گلوله
impact pressure فشار اصابت
impact printer چاپگر ضربهای
impact printer چاپگرتماسی
impact printer چاپگر برخوردی
impact pressure نیروی اصابت فشار ترکش
izod impact strength استحکام ضربه ایزوتوپ
bending impact test ازمایش ضربه خمشی
bomb impact plot بردن محل اصابت بمب روی نقشه
tensile impact test ازمایش کشش ضربهای
center of impact registration ثبت مرکز اصابت
notched bar impact test ازمایش میله فاق دار
i^ r loss اتلاف توان
no known loss زیان نامعلوم
loss of value افت ارزش
loss گریز سقوط
loss هدر رفتگی
loss افت
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss خسارت
at a loss what to do لا تکلیف
at a loss what to do بلا تکلیف
to be at a loss متعجب و متحیر بودن
to be at a loss بهت زده بودن
loss زوال
to be at a loss حیران بودن
loss ازدست دادن
loss شکست
loss تلف
loss گمگشتگی
loss گمگشت
loss تلفات
to be at a loss گیج ومبهوت بودن
loss خسارات
loss تلفات ضایعات
loss اتلاف
loss فقدان
loss خسارت گمراهی
loss ضرر
loss زیان
loss باخت
to be at a loss درمانده بودن
to be at a loss حیرت زده بودن
profit and loss سود و زیان
no load loss تلف یا تلفات بی باری
profit and loss a حساب سودوزیان
power loss اتلاف توان
melting loss افت یا تلف ذوب
magnetic loss تلف مغناطیسی
loss statement صورت سود و زیان
loss replacement جایگزینی تلفات و ضایعات
loss on points باخت با امتیاز
operating loss زیان عملیاتی
option of loss خیار غبن
power loss تلف قدرت
potential loss افت پتانسیل
power loss گمگشتگی قدرت
perfect loss زیان خالص
perfect loss زیان خاص
profit and loss حساب سود وزیان
radiation loss گمگشتگی تابش
partial loss خسارت جزیی
partial loss زیان جزئی
perfect loss زیان مطلق
To sell something at a loss. چیزی را باضرر فروختن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
To inflict a loss on someone. به کسی ضرر زدن ( رساندن )
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
To cause ( inflict ) a loss . ضرر وزیان واردکردن
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
to sell at a loss بضر یا زیان فروختن
to replace a loss جای زیانی را پرکردن
to incur a loss ضر ر دیدن
to incur a loss زیان دیدن
to sustain a loss متحمل خسارت شدن
total loss خسارت کلی
windfall loss زیان باد اورده
windfall loss زیان اتفاقی
water loss ابکاهی
voltage loss گمگشتگی فشارالکتریکی
voltage loss تلف ولتاژ
voltage loss اتلاف ولتاژ
transformer loss اتلاف مبدل
total loss تلفات کل
total loss نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
to cut a loss ازنصف ضر ربرگشتن
to bear a loss ضرردادن
to sustain a loss زیان دیدن
to be at a loss as to what to advise آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
hair loss ریزش مو [پزشکی]
loss of hair ریزش مو [پزشکی]
hair loss آلوپسی [پزشکی]
loss of hair آلوپسی [پزشکی]
radiation loss تلف تشعشع
resistance loss اتلاف مقاومتی
to bear a loss خسارت دیدن یاکشیدن
tip loss تلفات نوک
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
sustain a loss زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
sustain a loss ضرر دیدن
suffer loss ضرر کردن
suffer loss زیان دیدن
spartter loss تلف تزریق
to suffer a loss زیان دیدن
loss of profit عدم النفع
orientation loss گم گشتگی
energizing loss تلف انرژی
energizing loss گمگشت کارمایه
energy loss تلف انرژی
energy loss گمگشت انرژی
entrance loss افت حاصل از اصطکاک
evaporation loss اتلاف در تبخیر
generator loss اتلاف مولد
head loss افت بار
head loss افت فشار
heat loss اتلاف گرمایی
heat loss تلف گرما
heat loss گمگشتگی حرارتی
hysteresis loss اتلاف پسماندی
gain or loss سود یا زیان
eddy loss افت جریان ناشی از چرخش وپیچش
dielectric loss اتلاف دی الکتریک
dead loss زیان ناخالص
absorption loss اتلاف جذب
actual loss زیان واقعی
bearing loss اتلاف بالشتکی
capital loss زیان سرمایه
capital loss کاهش ارزش سرمایه
cause to sustain a loss ضرر زدن به
cause to sustain a loss زیان رساندن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com