Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 194 (8 milliseconds)
English	Persian
impulse discharge	تخلیه ضربهای
Other Matches
impulse	بر انگیزش
impulse	پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulse	انگیزش
impulse	تکانه
impulse	ضربه
impulse	انگیزه دادن به
impulse	بر انگیختن
impulse	انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulse buying	خرید بی مقدمه
spacing impulse	نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
make impulse	ضربه وصل
nerve impulse	تکانه عصبی
impulse turbine	توربین ضربهای
impulse sprinkler	آبپاشضربهای
sensory impulse	ضربهحسی
impulse buy	خریدنچیزیبدونبرنامهقبلی
impulse charge	خرج محرکه
impulse charge	نیروی محرکه اولیه
impulse buying	خرید بدون برنامه ریزی
cardiac impulse	تکانه قلبی
impulse buying	خریدناگهانی
impulse starter coupling	جفتگری ضربه ساز
I bought the bicycle on impulse .	یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
axial flow impulse turbine	توربین محوری
axial flow impulse turbine	فشارمستقیم
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن باتری
discharge	خارج کردن
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	دبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	برون ریزی
discharge	ازاد کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	دشارژ
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	تادیه کردن
discharge	تخلیه بار
discharge	رفع اتهام
discharge	پرداخت
discharge	تادیه
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	ابراء
main discharge	تخلیه اصلی
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
internal discharge	تخلیه داخلی
mutual discharge	مبارات
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
flood discharge	بده طغیان
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flaming discharge	تخلیه مشتعل
general discharge	خاتمه خدمت
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
glow discharge	تخلیه تابناک
glow discharge	تخلیه تابنده
honorable discharge	ترخیص محترمانه
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
utilizable discharge	بده مفید
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge tube	مجرایتخلیه
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
surging discharge	تخلیه نوشی
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
point discharge	تخلیه نقطهای
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
discharge system	سیستمتخلیه
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
absolute discharge	آزادی مطلق
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
anuual discharge	بده سالانه
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
brush discharge	تخلیه جارویی
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
coefficient of discharge	ضریب جریان
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
conditional discharge	ازادی مشروط
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids	بده جامد
discharge valve	سوپاپ دود
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
electric discharge	تخلیه الکتریکی
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
sediment discharge	بده جامد
electrical discharge	تخلیه برقی
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge resistance	مقاومت تخلیه
electron discharge	تخلیه الکترونها
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
high rate discharge	تخلیه شدید
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
glow discharge tube	لامپ مشتعل
lightning discharge current	جریان تخلیه
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com