Dictiornary-Farsi | indicator position plain :syn display radar | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Other Matches

battery integration end radar display	equipment
battery integration end radar display	وسایل توزیع اتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
position indicator	شاخص نماها
plan position indicator	صفحه رادار ناو یا هواپیما
crash position indicator	برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
radar	رادار
radar	دستگاه رادار
plain	ساده پوست کنده
plain	تخت
plain	پهن
plain	میدان
plain	میدان یا محوطه جنگ
plain	دشت هامون
plain	جلگه
plain	ساده
plain	رک وساده
plain	اشکار
plain	واضح
plain	مسطح
plain	صاف برابر
plain	هموار
plain	بدقیافه
plain	لباس غیرنظامی
plain	دشت
plain	شکوه کردن
plain	شکوه
plain	غیر رسمی جلگه
radar ranging	میدان رادار
radar ranging	تنظیم تیر به وسیله رادار
radar quardship	دیدبانی بارادار
radar scan	مراقبت بوسیله رادار
radar quardship	نگهبانی رادار
radar prediction	بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
radar return	انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
radar operator	متصدی رادار
radar prediction	کسب اطلاعات به وسیله رادار
radar picket	ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
radar netting	تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
radar network	شبکه ی رادار
radar scan	تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
radar scope	صفحه رادار
radar scope	صفحه دید رادار
radar beacon	برج دیدبانی رادار
radar trapping	اختلال پیدا کردن رادار
radar trapping	اختلال رادار
radar tracking	تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
radar trace	علامت رادار
radar silence	سکوت راداری
radar silence	خاموش کردن موقتی رادارها
acquisition radar	رادار هدفیابی
acquisition radar	رادار هدفیاب
acquisition radar	رادار اکتشاف هدف
aerial radar	رادار هوایی
radar screen	indicator position plain :syn display radar
radar screen	صفحه تصویر رادار
search radar	رادار تجسسی
radar mile	زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
radar measurement	اندازه گیری رادار
radar clutter	منطقه کور رادار
radar boresight	تطابق خط دید رادار
radar boresight	محوریابی رادار
radar beam	پرتو رادار
radar beacon	راهنمای رادار
radar beacon	برج مراقبت رادار
radar antenna	انتن دار
radar altitude	ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما
radar altimetry	ارتفاع سنجی به وسیله رادار
radar alimeter	فرازیاب رادار
doppler radar	رادار داپلر
doppler radar	رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
radar clutter	منطقه پوشیده از دید رادار
radar comouflage	استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
radar correlation	درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
radar man	متصدی رادار
radar location	موقعیت رادار
radar locating	تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
radar installation	تاسیسات رادار
radar imagery	عکاسی به وسیله امواج رادار
radar equipment	تجهیزات رادار
radar engineering	مهندسی رادار
radar echo	علایم روی صفحه رادار
radar discrimination	قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
radar danning	ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
radar countermeasures	پیش گیریهای ضد رادار
radar countermeasures	اقدامات ضد رادار
doppler radar	رادار دوپلر
warning radar	رادار هشدار دهنده
weather radar	رادارآبوهوا
surveillance radar	رادار تجسس هدف
radar mast	دکلرادار
radar trap	وسیلهسرعتسنجموتور
radar reflector	انعکاسرادار
surveillance radar	رادار مراقبتی
radar unit	مرکزرادار
plain component	متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
plain-clothes	غیر نظامی پوش
plain dress	لباس غیر نظامی
plain-clothes	ساده پوش
plain clothes	غیر نظامی پوش
plain dealing	درست
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
plain dealing	سودای درست
plain dealing	بازی
plain dealing	راست
plain spoken	بی پرده
abyssal plain	جلگهژرف
plain spoken	یر راست
plain spoken	رک
plain spoken	رک گو
plain rib	تیغه ساده
plain paper	کاغذ بی نقش
plain paper	کاغذ ساده
plain hearted	بی تزویر
plain hearted	ساده دل
plain grinder	دستگاه چرخ سمباده مدور
plain flap	فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
plain flap	فلپ ساده
outwash plain	آبشستهشدهبینمک
plain pole	پایهمسطح
plain coordinates	مختصات مسطحه
plain coordinates	مختصات افقی
plain dealing	بیرپا
plain text	متن کشف
plain sailing	پیشرفت بدون مانع
in plain english	پوست کنده
in plain english	به انگلیسی ساده
plain design	طرح کف ساده
plain design	طرح بدون نقش و نگاره
plain weave	بافت حصیری
plain text	متن واضح و اشکار
flat plain	دشت هموار
plain washer	واشر تخت
plain vertical	سطح افق
flood plain	دشت سیلابی
plain vertical	خط افق
as plain as a pikestaff <idiom>	مثل شیربرنج [قیافه]
plain clothes	ساده پوش
plain weave	پارچه ساده بافت
strand plain	کران دشت
plain concrete	بتن غیرمسلح
plain speaking	رک گویی
plain concrete	بتن بدون ارماتور
plain text	پیام کشف
plain concrete	بتن معمولی
plain weave	بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
plain weave	بافت ساده
plain chocolate	شکلاتخالص
plain bearing	یاتاقان ساچمهای
plain bearing	یاتاقان تخت
plain flour	آردخالص
surface surveillance radar	رادارمراقبسطحی
radar range mark	فاصله یاب راداری
directional radar prediction	تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
sidelooking airborne radar	رادار جانبی
fire control radar	رادار کنترل اتش
sidelooking airborne radar	رادارجانبی نصب شده روی هواپیما
air control radar	رادارکنترلهوایی
sidelooking airborne radar	رادارجانبی
sidelooking airborne radar	رادار با دید جانبی
target detection radar	رادارحمایتکنندههدف
air search radar	رادارردیابهوایی
anti-radar missile	گلولهموشکضدرادار
radar picket cap	هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
This is plain highway robbery .	این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
balanced plain weave	بافت ساده یک رو یک زیر
regular weave [plain]	بافت معمولی و ساده
plain milling cutter	دستگاه فرز غلطکی
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
balanced plain weave	گلیم باف فرش
plain carbon steel	فولاد کربن غیرالیاژی
plain clothes man	کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
plain gypsum lath	[توفان سنگ و گچ مسطح]
plain carbon tool steel	فولاد ابزار غیرالیاژی
air traffic control radar system	راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
j display	ارائه جی
m display	ارائه ام
h display	ارائه اچ
g display	ارائه جی
i display	ارائهای
f display	ارائه اف
k display	ارائه کی
d display	ارائه دی
p display	ارائه پی
n display	ارائه ان
l display	ارائه ال
display	تظاهر
display	جلوه نمایاندن
display	ارائه
display	اشکار کردن
display	نمایش
display	در معرض نمایش
display	ویترین
display	وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
display	نمایاندن
display	نمایشگر صفحه نمایش
b display	ارائه ب
display	اشکارکردن نمایش
display	نشان دادن ابراز کردن
self display	جلوه گری