Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 73 (5 milliseconds)
English	Persian
inferior figures	حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
Other Matches
this is inferior to that	این ازان
this is inferior to that	پست تر یا بدتر است
inferior	مادون
inferior	نامرغوب درجه دوم
inferior	فرعی
inferior	تحتانی
inferior	زیرین
inferior	نا مرغوب
inferior	پست
inferior	پایین رتبه فرعی
inferior	درجه دوم
inferior	کهتر
inferior planets	سیارات زیرین
inferior planets	سیارههای سفلی سیارههای فروگرد
inferior ovary	تخمدان پایین افتاده
inferior good	کالای پست
inferior conjunction	مقارنه سفلی
inferior planet	سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
inferior planets	سیارههای داخلی
inferior cymbal	سنج
inferior cymbal	پائینی
inferior conjunction	مقارنه داخلی
inferior colliculus	برجستگی زیرین
inferior calyx	کاسه پایین تر از تخم دان
inferior umbilicus	فروریختگیانتهایی
inferior calyx	کاسه پایین افتاده
inferior ovary	تخم دان پایین تر از کاسه
inferior dental arch	کمانانتهاییدندان
inferior mesenteric artery	سرخرگروندهپائینی
inferior nasal concha	کنجایجانبیدماغی
inferior vena cava	رگاصلیپائینی
the above figures	بالاتر
His figures were way off (out).	ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
the above figures	برتر
the above figures	ارقام بالا
figures	هیکل
figures	مجسم کردن
figures	رقم
figures	پیکر
figures	کشیدن
figures	تصویرکردن
figures	عدد
figures	شمردن
figures	حساب کردن
figures	نگاره
figures	پیکره تندیس
figures	نقش
figures	آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures	شماره چاپ شده
figures	شکل
figures	صورت
figures	نقش رقم
figures	شخص
to i. any thing with figures	یا صحههای صورتی به چیزی زدن
mother figures	مادر- نماد
to e. figures upon astone	صورت هایی بر سنگ نقش کردن
similar figures	اشکال همانندیا متشابه
school figures	حرکات اسب
father figures	پدر- نماد
geometrical figures	اشکال هندسی
gottschaldt's figures	شکلهای گوتشالت
double figures	امتیاز دو رقمی
trade figures	میزانوارداتوصادراتیککشور
figures shift	مبدله ارقام
reversible figures	شکلهای بازگشت پذیر
school figures	مجموعه 96 حرکت در اسکیت
figures of speech	صنایع بدیعی
hidden figures test	ازمون شکلهای نهفته
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
embedded figures test	ازمون شکلهای نهفته
sound [arguments, data, figures] <adj.>	درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
HE is good at math. He has a good head for figures.	حسابش ( ریاضیات ) خوب است

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com