Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
input time constant
ثابت زمانی اولیه
Other Matches
time constant
ثابت زمانی
capacitive time constant
ثابت زمانی فرفیت
inductive time constant
ثابت زمانی القا
low time constant
ثابت زمانی کوچک
time constant of an exponential quantity
ثابت زمانی یک کمیت نمایی
input time
زمان اولیه
real time input
ورودی بلا درنگ
constant
مقدار ثابت
constant
ثابت دایمی
constant
مداوم
constant
عدد ثابت
constant
ثابت
constant
دائمی
constant
وفادار
constant
باثبات استوار
constant
ثابت قدم
constant
پایدار
constant
همیشگی
constant
کد نمایش حروف که حاوی یک عدد ثابت دودویی در هر طول کلمه است
constant
آنچه تغییر نمیکند
constant
دادهای که مقدارش ثابت است
constant
فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constant
فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant
پایا
calibration constant
ثابت درجه بندی
magnetic constant
پرمئابیلیته ی در خلاء
madelung constant
ثابت مادلونگ
constant of motion
ثابت حرکت
magnetic constant
ثابت مغناطیسی
multiplying constant
مضرب ثابت
newton constant
ثابت نیوتون
numeric constant
ثابت عددی
boltzmann constant
ثابت بولتزمن
constant luminance
روشنایی ثابت
constant capital
سرمایه ثابت
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
cryoscopic constant
ثابت انجماد سنجی
constant error
خطای ثابت
constant current
جریان دائم
constant current
شدت ثابت
constant cost
هزینه ثابت معادل cost fixed
constant cost
قیمت ثابت
constant factors
عوامل ثابت
boltzmann constant
ثابت بولتزمان
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
solar constant
ثابت خورشیدی
stability constant
ثابت پایداری
weiss constant
ثابت وایس
spring constant
ضریب فنریت
stefan's constant
ثابت استفان
absorption constant
ضریب جذب
velocity constant
ثابت سرعت
shielding constant
ثابت حفافتی
screening constant
ثابت پوشش
rydberg constant
ثابت ریدبرگ
physical constant
ثابتهای فیزیکی
planck's constant
ثابت پلانک
planck's constant
کوانتوم کنش
attenuation constant
ثابت تضعیف
propagation constant
ثابت انتشار
proportionality constant
ثابت تناسب
rate constant
ثابت سرعت
real constant
ثابت حقیقی
velocity constant
ضریب سرعت
constant of the cone
زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
field constant
ثابت میدان
equilibrium constant
ثابت تعادل
electric constant
ثابت الکتریکی
ebullioscopy constant
ثابت غلیان نمایی
disintegration constant
ثابت تلاشی
dielectric constant
ثابت دی الکتریک
declination constant
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
decay constant
ثابت تباهی
instability constant
ثابت ناپایداری
ionization constant
ثابت یون
curie constant
ثابت کوری
coupling constant
ثابت جفت شدن
lattice constant
ثابت شبکه
cosmological constant
ثابت کیهان شناختی
constant voltage
فشار الکتریکی ثابت
figurative constant
ثابت تلویحی
force constant
ثابت نیرو
physical constant
ثابت فیزیکی
[فیزیک]
Napier's constant
عدد
[ ایی ]
[حرف لاتین]
[ریاضی]
Napier's constant
عدد نپر
[ریاضی]
inertia constant
ثابت اینرسی
Constant of integration
ثابت انتگرال گیری
[ریاضی]
hubble constant
ثابت هابل
gravitational constant
ثابت جاذبه
gravitational constant
ثابت گرانش
gas constant
ثابت گاز
gas constant
ثابت گازها
frequency constant
ثابت فرکانس
formation constant
ثابت تشکیل
constant voltage
ولتاژ ثابت
constant speed
سرعت ثابت
constant potential
اختلاف پتانسیل ثابت
dissociation constant
ثابت تفکیک
constant pressure
فشار ثابت
constant power
توان دائمی
A constant guest is never welcome .
<proverb>
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
constant return
بازده ثابت
constant power
توان ثابت
near-constant state of flux
تغییر همیشگی
image phase constant
ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
solubility product constant
ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
solubility product constant
ثابت حاصلضرب انحلال
constant current distribution
توزیع با شدت ثابت
constant current charge
شارژ با جریان ثابت
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
specific rate constant
ثابت ویژه سرعت
image transfer constant
ثابت انتقال تصویر
A steadfast (constant) friend.
دوست ثابت وپابر جا
constant potential distribution
توزیع با ولت ثابت
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
universal gas constant
ثابت گازها
constant potential generator
مولد با ولت ثابت
constant potential rectifier
یکسو کننده با ولت ثابت
constant potential regulator
ولتپای
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
constant current transformer
مبدل با شدت ثابت
thermodynamic equilibruim constant
ثابت تعادل ترمودینامیکی
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
constant current motor
موتور با امپر ثابت
constant voltage regulator
ولتپای
floating point constant
ثابت ممیز شناور
constant stimulus method
روش محرک ثابت
constant current generator
مولد با امپر ثابت
ion product constant
ثابت حاصلضرب یونی
constant speed regulation
تنظیم با سرعت ثابت
constant speed unit
گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
relative dielectric constant
ثابت دی الکتریک نسبی
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
reaction rate of constant
ثابت سرعت واکنش
constant voltage charge
شارژ با ولتاژ ثابت
polaron coupling constant
ثابت جفت شدن پولارونها
constant velocity joint
تویی چرخ
constant speed propeller
ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
constant speed motor
موتور با سرعت ثابت
constant current regulator
تنظیم با امپر ثابت
constant amperage regulation
تنظیم با امپر ثابت
law of constant proportions
قانون نسبتهای ثابت
gas law constant
قانون ثابت گازها
constant temperature pressure
welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
constant pressure combustion
احتراق در فشار ثابت
constant return to scale
بازده ثابت نسبت به مقیاس
constant potential transformer
مبدل با ولت ثابت
constant speed drive
چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
constant dripping wears away the stone
<proverb>
اگر که خواهی شوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس
boiling point elevation constant
ثابت صعود نقطه جوش
law of constant heat sumation
قانون هس
Constant dripping wear away the stone .
<proverb>
قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
law of constant heat sumation
قانون ثابت بودن جمع گرماها
constant angle arch dam
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
spherical coordinate system
[with constant radius]
دستگاه مختصات کروی
[با شعاع ثابت]
input
درون گذاشت
input
ورودی
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input
مصرفی
input
درونداد
input
سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input
توان اولیه
input
دادن ورودی
input
در رونده
input
پول بمیان نهاده
input
خرج
input
توان ورودی
input
درون داد
input
انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input
نیروی مصرف شده
input
داده ها اطلاعات ورودی
input
درداده
input
سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input
عمل وارد کردن اطلاعات
input
توان ورودی ورودی
input
لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input
وسیله ورودی
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input
بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input
کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input
مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input
کامپیوتری که داده دریافت میکند
input
ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input
فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input
بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input
داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input
سیگنال اولیه
input
وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
instrumental input
داده سودمند
clocked input
ورودی با سنجش زمان
filament input
ورودی فیلامان
input output
ورودی خروجی
input of current
تغذیه و هدایت جریان
input/output
مدیریت و کنترل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com