Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 102 (8 milliseconds)
English	Persian
inside wiring	سیمکشی داخل
Other Matches
wiring	سیم کشی
two way wiring	سیم کشی دوراهه
wiring	مجموعه سیم ها
wiring	جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
wiring	ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها
wiring	سیم کشی ساختمان
wiring	موسسه سیم سازی
two way wiring	اتصال تبدیل
wiring	کابل کشی
wiring	نمودار مدار سیم کشی سیم بندی
wiring	وایر کشی
wiring	اتصال
hot-wiring	سیم حاوی الکتریسیته
hot-wiring	رشته حرارتی
category wiring	یکی از 5 سطح استاندارد معرفی شده توسط EIA / TIA
category wiring	که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
conduit wiring	سیم کشی از لوله
hot-wiring	فیلامان
open wiring	سیمکشی باز
electric wiring	سیم کشی برق
faulty wiring	سیم کشی معیوب
home wiring	سیم کشی ساختمانی
internal wiring	سیم کشی داخلی
interconnection wiring	سیم کشی
interior wiring	سیمکشی داخل
printed wiring	سیمکشی چاپی
hot-wiring	سیم مثبت
hot-wiring	سیم فاز
wiring harness	یک دسته سیم به هم بسته
wiring harness	مهار سیم
wiring diagram	نمودار سیم کشی ساختمان نقشه سیم کشی دیاگرام سیم کشی
wiring connector	رابط
wiring symbols	نشانههای سیمکشی
low voltage wiring	سیم کشی فشار ضعیف
non metallic waterproof wiring	کابل با پوشش لاستیکی
knob and tube wiring	سیمکشی با مقره و لوله
house wiring switch	کلید برق منزل
hot wire wiring	سیمکشی با سیم گرم
a dedicated wiring circuit	یک مدار الکتریکی اختصاصی
electric wiring material	مصالح سیم کشی برق
inside of	بطن هر چیزی
inside <adv.> <prep.>	توی
inside <adv.> <prep.>	در داخل
inside <adv.> <prep.>	در توی
inside and out <idiom>	به طور کامل
inside out <idiom>	داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
inside of	داخل و یا توی چیزی
inside	نزدیک بمرکز
inside	تویی
inside	درونی
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside	موج نزدیک ساحل
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
inside	داخلی
inside	تو اعضای داخلی
inside	قسمت داخلی
inside	درون
inside	داخل
inside	باطن
inside track <idiom>	سودبردن
located inside	تو واقع شده
turned inside out	پشت رو شده
to step inside	قدم نهادن در
to step inside	توآمدن
to step inside	واردشدن
inside knob	مهرهداخلی
to step inside	داخل شدن
turned inside out	وارونه
inside kick	پیش لنگ
inside thread	دنده داخلی قلاویز
inside thread	مارپیچ داخلی
inside sarma	انواع کنده رو
inside pass	مبادله چوب در امدادی
inside of a week	در یک هفته کمتر
inside of a week	کمتر از یک هفته
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
inside kick	ضربه با روی پا
inside micrometer	میکرومتر داخلی
inside lines	خطوط حمله شمشیربازی
inside left	بغل چپ
inside wing	بال داخلی
inside hinge	لولای داخلی
inside draft	شیب داخلی
inside caliper	کولیس داخلی
inside diameter	قطر داخلی
located inside	در درون قرارگرفته
inside diameter	قطر هسته
inside berm	سکوی شیببر درونی
it is rough on the inside	توی ان زبراست
it is rough on the inside	از تو زبر است
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
inside roughing chisel	قلم دیزی
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
She asked me in (inside the house).	تعارفم کرد بروم بو
double leg and inside turnover	دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
inside kick and overarm control	لنگ کردی
rear takedown with inside singleleg & kn	زیریک خم اقل از راست
inside-leg snap-fastening	دکمهایرویسمتداخلشلوار
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
rear waistlock and forward inside leg tr	انواع درو
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com