Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
internal crack
ترک داخلی
Other Matches
in a crack
دریک چشم بهم زدن
to crack up
ستودن
to crack up
تعریف کردن
crack-up
خردشدن
crack-up
درهم شکستگی
crack-up
سقوط
crack down on
<idiom>
سخت گیری کردن
crack up
متلاشی شدن
crack up
خردشدن
crack up
<idiom>
از خنده ترکیدن
take a crack at
<idiom>
سعی وتلاش کردن
crack up
درهم شکستگی
crack up
سقوط
crack-up
متلاشی شدن
through-crack
ترک سرتاسری
crack
شکاف برداشتن
crack
شکاف
crack
پریدگی
crack
تق کردن
crack
شکاف برداشتن ترکیدن
crack
را بصدا دراوردن تولید صدای ناگهانی وبلندکردن
crack
ترکانیدن
crack
ترق تروق
crack
شکاف ضربت
crack
ترک
crack
رخنه
crack
کاف
crack
ترک خوردن
crack
شکاف سنگ
crack
شکستگی
hair crack
ترک مویی
hot crack
ترک خوردگی گرم
heat crack
ترک گرم
crack of doom
صاعقه روز رستاخیز
crack of dawn
صاعقه
crack of dawn
رستاخیز
hair crack
شکاف خوردگی ترک خوردگی
forging crack
اهنگری شکافی
hair crack
ترک موئی
hairline crack
ترک مویی
to crack a problem
مسئله ای را حل کردن
[ریاضی یا فیزیک]
toe crack
شکاف جدار سم اسب
to crack a crib
خانه یادکانی رازدن
to crack a joke
شوخی کردن
to crack a joke
مزه انداختن
structural crack
ترک ساختمانی
shear crack
ترک ناشی از برش
shatter crack
ترک مویی
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
transverse crack
ترک عرضی
crack a joke
<idiom>
جوک گفتن
crack a smile
<idiom>
لبخند زدن
to crack a code
رمزی
[گاوصندوق یا رایانه]
را شکندن
to crack a nut
پندوکی
[جوزی]
را شکندن
to crack an egg
تخمی را شکستن
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
crack of dawn
<idiom>
صبح زود ،سپیده دم
sand crack
شکاف درسم اسب
crack jaw
ارواره شکن
contraction crack
ترک انقباضی
shrinkage crack
ترک انقباضی
crack stopper
خصوصیتی در طراحی یک ساختمان
crack brained
خشک مغز
crack brained
دیوانه
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
to crack
[break up]
a gang
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
hard nut to crack
<idiom>
شخص غیر قابل نفوذ
heat treatment crack
ترک عملیات حرارتی
To crack jockes . to indulge in witticism .
مزه ریختن ( مزه پرانی کردن )
internal
روش نمایش داده و دستورات در CPU یا پشتیبان
internal
درایو دیسک سخت درون پوشش اصلی کامپیوتر
internal
درونی
internal
باطن
internal
داخلی
internal
باطنی
internal
نوشتاری که در Rom چاپگر ذخیره شده است
internal
باطنی ناشی ازدرون
internal
ناشی ازدرون
internal
زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
internal
و نه یک برنامه جداگانه
internal
عملیات ریاضی ALU
internal
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
internal
دستوری که بخشی از سیستم عامل است
internal shield
زره درونی زره داخلی
internal sort
مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal reflection
انعکاس درونی
internal report
گزارش داخلی
internal reflector
رفلکتور داخلی
internal resistance
مقدار مقاومت داخلی
internal shield
غلاف داخلی
internal rhyme
قافیه ماقبل اخر
internal resistance
مقاومت داخلی
internal ruling
نظامنامه داخلی
internal secretion
هورمون
internal secretion
ترشح درونی
internal security
تامین داخلی
internal security
امنیت داخلی عملیات ضد شورشی
internal security
امنیت داخلی
internal programme
برنامه داخلی
internal pressure
فشار درونی
internal power
مصرف داخلی
internal loss
تلف داخلی
internal memory
حافظه داخلی
internal memory
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal modem
مودم روی کارت اضافی که به اتصال وصل میشود و اطلاعات را به پردازنده منتقل میکند از طریق باس و نه پورت سریال
internal modem
مدم داخلی
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal modulation
مدولاسیون داخلی
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
internal medicine
طب داخلی
internal ophthalmia
ورم غائرمقله
internal phase
فاز درونی
internal pole
قطب داخلی
internal power
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
internal insulation
ایزولاسیون داخلی
internal sort
جور کردن داخلی
internal sort
مرتب کردن درونی
internal voltage
ولتاژ داخلی
internal voltage
نیروی الکتروموتوری
internal work
کار درونی
internal boundary
مرزداخلی
internal conception
اندیشه
internal conception
انگاره
internal conception
عقیده
internal structure
سازه داخلی
internal conception
زاییده افکار
internal conception
درک
internal conception
فکر
internal conception
تصور
internal vibrator
لرزاننده درونی
internal transactions
معاملات داخلی
internal trade
تجارت داخلی
internal sort
مرتب سازی داخلی
internal storage
حافظه ی داخلی
internal storage
حافظه داخلی
internal storage
انباره داخلی
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal stress
تنش داخلی
internal structure
ساختار داخلی
internal structure
ساختمان داخلی سازه داخلی
internal supercharger
سوپرشارژر داخلی
internal temperature
دمای درونی
internal temperature
درجه حرارت داخلی
internal timer
زمان سنج داخلی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
internal trade
بازرگانی داخلی
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
internal wiring
سیم کشی داخلی
internal economies
صرفه جوئیهای داخلی
internal damping
میرایی داخلی
internal current
جریان داخلی
internal conversion
تبدیل باطنی
internal conversion
تبدیل درونی
internal consumption
مصرف داخلی
internal consistency
سازگاری داخلی
internal consistency
هماهنگی درونی
internal connection
اتصال داخلی
internal conductor
سیم هادی
internal defense
دفاع داخلی
internal defense
پدافند داخلی پایداری داخلی
internal ear
گوش داخلی
internal drainage
ابریز بسته
internal door
در داخلی
internal diseconomies
عدم صرفه جوئیهای داخلی
internal diseconomies
زیانهای داخلی
internal discharge
تخلیه جزیی داخلی
internal discharge
تخلیه داخلی
internal development
توسعه داخلی
internal development
رشد داخلی
internal conductor
سیم داخلی
internal conductance
اندوکتیویته ی داخلی
internal conductance
اندوکتانس داخلی
internal bus
مسیر داخلی
internal bus
گذرگاه داخلی
internal brake
ترمز داخلی
internal boffles
تیغههای داخلی
internal battery
مقاومت داخلی باطری
internal armature
ارمیچر داخلی
internal angle
زاویه ی داخلی
internal inhibition
بازداری درونی
internal transmittance
ضریب انتقال
internal capacitance
فرفیت الکترودها
internal capacitance
فرفیت سیم پیچی
internal commerce
تجارت داخلی
internal command
فرمان درونی
internal combustion
درونسوز
internal combustion
احتراق داخلی
internal clock
ساعت داخلی
internal circuit
حلقه داخلی
internal circuit
مدار داخلی
internal characteristic
منحنی مشخصه داخلی
internal revenue
درامد داخلی
internal installation
سیم کشی داخلی
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
internal friction
سایش درونی
internal friction
اصطکاک درونی
internal force
نیروی درونی
internal force
نیروی داخلی
internal friction
اصطکاک داخلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com