Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English
Persian
judgment debt
محکوم به مالی
Other Matches
judgment
قضاوت
judgment
دادنامه
judgment
رای
judgment
فتوی
judgment
داوری دادرسی
d. judgment
حکم صریح یا روشن
judgment
حکم
d. of judgment
روز داوری
judgment by d.
حکم غیابی
value judgment
داوری ارزشی
enforceable judgment
رای قطعی
foreign judgment
حکم دادگاه خارجی
reversal of judgment
نقض حکم
judgment by default
حکم غیابی
ex parte judgment
حکم غیابی
summary judgment
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaratory judgment
حکم اشعاری
declaratory judgment
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reversal of judgment
فسخ رای
arrest of judgment
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
foreign judgment
رای دادگاه خارجی
pass a judgment
حکم دادن
pass a judgment
رای دادن
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
judgment by defult
حکم غیابی
absolute judgment
قضاوت مطلق
judgment on technicalities
حکم شکلی
pronouce a judgment
حکم دادن
pronouce a judgment
رای دادن
enforcement of a judgment
اجرای حکم
object of judgment
محکوم به
judgment on procedural matters
حکم شکلی
in debt
بدهکار
debt
بدهی داشتن
to be in debt
بدهی داشتن
to be in debt
مقروض بودن
to get into debt
بدهی پیداکردن
to get into debt
وام پیداکردن
the d. of a debt
پرداخت بدهی
to get into debt
بدهکارشدن
debt
قصور
debt
دین
debt
قرض
debt
وام
debt
بدهی
debt
غین
debt
بدهکاربودن
preferential debt
دین ممتازه
present debt
دین حال
payment of an debt
وفاء دین
payment of a debt
اداء دین
passive debt
وام بی بهره
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
private debt
بدهی خصوصی
to run into debt
قرض بالا آوردن
run in debt
قرض بهم رساندن
debt forgiveness
بخشش بدهکای
specialty debt
تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt cut
بخشش بدهکای
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
debt relief
بخشش بدهکای
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator
مرتکب بدهی
proof of debt
دلیل طلب
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
قرضه عمومی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
public debt
بدهی دولت
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
verification of debt
تشخیص مطالبات
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector
کارگزاروصول طلب
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
وام شرافتی
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
مرگ
debt of nature
اجل
debt of record
دین قانونی
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt collector
وصول کننده طلب
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
acknowladgement of debt
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
an active debt
بدهی با ربح
arrears of debt
دیون معوقه
attachment of debt
توقیف طلب
crown debt
وام بدولت
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice
اعلامیه بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debt burden
بار بدهی
debt outstanding
وام معوقه
debt service
پرداخت اصل و فرع
national debt
بدهی ملی
good debt
طلب وصول شدنی
national debt
قرضه ملی
immersed in debt
فرو رفته در فرض
immersed in debt
گرفتاربدهی
judgement debt
دادخواسته
indgement debt
محکوم به
bad debt
طلب غیر قابل وصول
national debt
قرض ملی
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
debt enforcement
درخواست طلب وصول
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
net debt
بدهی خالص
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
floating debt
بدهی متغیر
funded debt
وام تنخواه دار
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
judgement debt
محکوم به
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
national debt burden
بار قرضه ملی
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
discharging from an obligation or a debt
ابراء ذمه
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
To be in the red . To contract a debt .
قرض بالاآوردن
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time
دین موجل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com