Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
kill shot
ضربه محکم
Other Matches
kill
ضایع کردن
kill
محکم
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
تلف شدن
go and they will kill you
برویدتاشمارابکشند اگربرویدشماراخواهندکشت
kill off
<idiom>
کشتن
kill
ذبح کردن
kill
بقتل رساندن
kill
کشتن
to kill somebody
جان کسی را ستاندن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
kill
به قتل رساندن
kill
ارام کردن
to kill somebody
کسی را کشتن
to kill somebody
کسی را قتل کردن
to kill somebody
کسی را هلاک کردن
kill
حذف کردن
kill
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kill
دستور پاک کردن فایل ذخیره شده به کلی
kill
دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
kill
کشتن اهک
kill off
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
cause to be kill
به کشتن دادن
kill zone
کشتارگاه
to kill beef
گاو کشتن
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
probability of kill
احتمال انهدام
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
kill factor
ضریب تلفات
kill factor
ضریب کشندگی
kill probability
احتمال کشندگی
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
kill time
زمان خطر
kill zone
منطقه کشتاردشمن
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
kill area
منطقه کشندگی
probability of kill
احتمال از بین رفتن
winter kill
زمستان کش
winter kill
در سرمای زمستان از بین رفتن
kill time
زمان کشندگی
to kill game
شکارزدن
to be dressed to kill
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
to kill two birds with one stone
<idiom>
[با یک تیر دونشان زدن]
kill two birds with one stone
<idiom>
[یک تیر ودونشان]
kill the goose that layed the golden egg
<idiom>
از بین بردن چیز با ارزش
one shot
یک بارهای
shot
برد
like a shot
بی تامل
like a shot
بیدرنگ
within shot
در تیررس
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
shot
تیرزدن
shot
تزریق
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
ضربه
shot
شوت
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
رسایی پرتابه
shot
اصابت کرده
shot
اسم مفعول shoot
shot
جرعه
shot
یک گیلاس مشروب
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
امپول
shot
جوانه زده
shot
رهاشده
shot
عکس
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
تیرپرتاب شده
Take my shot
بند کفشم باز شده
shot
گلوله
shot
ساچمه
to be shot
خراب بودن
to be shot
ازکارافتادن
shot
تیر
shot line
نخ پران
rifle shot
تیررس تفنگ
single shot
تک گلولهای تک تیر
push shot
ضربه فشاری
shot maker
فشنگ ساز
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
set shot
شوت درجا
shot effect
اثر ساچمهای
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot gun
تفنگ شکاری
shot line
نخ تفنگ
shot blasting
براده اهن
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
shot peen
ساچمه پاشیدن
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
single shot
یکبارهای
single shot
گلوله منفرد
shot blast
ساچمه پاشیدن
shot clock
ساعت مسابقه
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
shot noise
اثر ساچمهای
single shot
اسلحه تک تیر
wild shot
تیر پراکنده
wild shot
تیر بی هدف
with in ear shot
در حدود صدا رس
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
bar shot
ساچمهیمیلهای
hollow shot
گودالساچمه
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
A shot in the dark
تیری درتاریکی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
snap shot
عکس فوری گرفتن
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
trial shot
تیر قلق گیری
trial shot
تیر ازمایشی
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
small shot
ساچمه
smell shot
ساچمه
snap shot
عکس فوری
snap shot
بعجله انجام شده
snap shot
فوری
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stuff shot
شوت ابشاری
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
to fire a shot
شلیک کردن
to fire a shot
تیرخالی کردن
solid shot
ساچمهخالص
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot
گلوله ازمایشی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
explosion shot
ضربه چوب به ماسه
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
crashing shot
شوت محکم
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot
مشاهده در خط
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
chip shot
ضربه کوتاه
cheap shot
خشونت عمدی
charity shot
پرتاب ازاد
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
drop shot
جاخالی
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
ضربه دراپ
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
dismantling shot
تیر تخریب کننده
dead shot
تیر اشتباه
dead shot
تیر خطا
case shot
جای فشنگ
case shot
چارپاره
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
shot put
پرتاب وزنه
acrack shot
تیراندازماهر
big shot
ادم کله گنده
big shot
شخص مهم
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
case shot
چار پاره
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
cannon shot
گلوله توپ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot
مشخص کردن هدف
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
passing shot
ضربه دور از دسترس
dunk shot
گل ابشاری
line shot
گلوله در خط
long shot
کسیکه درمسابقات
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
net shot
ضربه لب تور
ond shot
یکجا
ond shot
یکمرتبه
ond shot
بیک حمله دریک حمله
one aircraft was shot down
یک هواپیما
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com