Dictiornary-Farsi | killer stage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 155 (8 milliseconds)

English	Persian
killer stage	صافی رنگ


Other Matches

killer	ادم کش
killer	کشنده
killer	قاتل
killer	زهر
killer whales	وال کشنده
killer whale	وال کشنده
killer submarine	زیردریایی شکاری
lady killer	خانم قرزن
weed killer	علف کش
lady killer	مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
time killer	وقت کش
time killer	وقت تلف کن
hunter killer	نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
humane killer	تپانچه راحت کشی
humane killer	تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
pain killer	داروی درد کش
color killer	صافی رنگ
lady killer <idiom>	مرد زن کش
killer instinct	عزم جدیبرایانجام کاریبههرقیمتی
giant killer	تیمورزشیضعیفوناشناس
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on the stage	بازیگرشدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
first stage	مرحلهاول
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
to go on the stage	اکترشدن
stage	نیمکت اویزان
stage	طبقه
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	مرحله
stage	صحنه نمایش
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	پرده گاه مرحله
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	صحنه
stage	منزل
stage	پایه وهله
stage	سکو
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	اشکوب
stage	چوب بست
stage	درجه مرحله
stage managers	کارگردان نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage-managing	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage door	در عقب صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage manager	کارگردان نمایش
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage direction	کاگردانی
speed stage	مرحله سرعت
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage-manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage manage	اداره کردن
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
speed stage	سطح سرعت
landing stage	حملباقایق
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-managed	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-manages	اداره کردن
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage-managed	کارگردانی کردن
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
stage manager	مدیر نمایش
input stage	طبقه اولیه
developmental stage	مرحله پیشرفت
larval stage	مرحله کرمی
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند مرحلهای
multi stage	چند طبقه
initial stage	طبقه نخستین
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright	صحنه هراسی
anal stage	مرحله مقعدی
buffer stage	مرحله میانگیر
converter stage	طبقه مبدل
developmental stage	مرحله تکوینی
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
input stage	طبقه ورودی
stage director	مدیر نمایش
phallic stage	مرحله التی
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
output stage	مرحله خروجی
stage direction	مدیریت
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
oral stage	مرحله دهانی
stage coach	دلیجان
stage craft	فن درست کردن نمایش
turbine stage	طبقه توربین
oedipal stage	مرحله ادیپی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
push pull stage	طبقه پوش- پول
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
power output stage	طبقه خروجی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
low power stage	طبقه کم قدرت
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
high pressure stage	طبقه فشار قوی
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.