Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English
Persian
king craft
کشورداری
king craft
سیاست
king craft
سیاست پادشاهی
Other Matches
craft
پیشه
craft
شناوک
craft
شناوه کوچک
craft
حرفه
craft
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
craft
وسیله حمل و نقل
craft
مهارت نیرنگ
craft
صنعت
craft
هنر
space craft
فضاپیما
stage craft
فن درست کردن نمایش
state craft
سیاستمداری
hover craft
هواناو
hover craft
هاور کرافت
wood craft
جنگل شناسی از لحاظ شکار
craft union
اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
To be a master of ones craft.
درفن خود استاد بودن
leech craft
پزشکی
mother craft
مادری
mother craft
بچه پروری
rotor craft
هواپیمای ملخ دار
service craft
قایق گشتی
service craft
ناوهای خدماتی دریایی
small craft
کرجی ها
small craft
کشتیهای کوچک ضتی ب
craft union
اتحادیه صنفی
assault craft
ناوچه نیروبر
assault craft
ناوچههای هجومی اب خاکی قایق نفربرهجومی اب خاکی
landing craft
کرجی ساحلی
craft guild
صنف پیشه وران
air craft
هواپیما
small craft warning
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
tile maker's craft
کاشیگری
craft revolving fund
حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
landing craft tank
ناو تانک پیاده کن
landing craft raiding
قایق هجومی
landing craft assault
قایق نیرو پیاده کن
craft reimbursable supply
اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
king
شهریار
king
ملک
king
سلطان
king like
شاه منش
king like
شاه صفت
o king
پادشاها
o king
ای پادشاه
king
شاه
king like
شاهوار
to king it
شاهی کردن
did he a the king
ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king
پادشاه
king's spear
نرگس
king's blue
رنگ ابی متوسط
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king's english
انگلیسی اصیل
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's evil
مرض خنازیر
king's spear
برواق
king's gambit
گامبی شاه شطرنج
king's peg
نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's spear
بوته سریش
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's spear
سوسن سفید
king's wort
سنبل ختایی
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
vice king
فرمانفرما
vice king
نایب السلطنه
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
king-post
شاه تیر
they crowed him king
تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
the king in council
شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
was a king in yemen
پادشاهی برد در یمن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
King's side
سمتشاه
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
king bolt
شاه پیچ
king closer
اجر کلاغ پر
king dom
پادشاهی
king dom
سلطنت
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king hunt
شاه شکار
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king of beasts
پادشان جانوران :شیر
king of birds
پادشاه مرغان :دال
king of birds
عقاب
king emperor
امپراطورانگلستان وهند
king crab
خرچنگی که ماننداست به نعل
king crab
خرچنگ نعلی
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
good king
اسفناج صحرایی
fit for a king
لایق پادشاه
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
fur king
بازرگان بزرگ پوست
grizzly king
مگس ماهی گیری
he personated the king
شبیه شاه رادراورد
he personated the king
سهم شاه رابازی کرد
king bird
یکجورمرغ بهشتی
king bird
یکجورخرمگس
king of england
پادشاه انگلستان
king of fruits
شاه میوه ها
king post
ستون جرثقیل
king ship
شاهی
king ship
شهریاری
king ship
سلطنت
king side
جناح شاه شطرنج
king's wing
جناح شاه شطرنج
king size
بزرگ
king snake
انواع مارهای جنس Lampropeltis
king ship
پادشاهی
king post
عصا
king of fruits
شاه میوه
king post
قطر شاغولی میان خرپا
king of kings
شاهنشاه
king of terrors
مرگ
king pin
زاویه کینگ پین
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
king post
تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king's bishop gambit
گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
king pin inclination
انحراف کینگ پین
he gained access to the king
بشاه تقرب جست
king post truss
خرپای ساده
king's indian attack
حمله هندی شاه شطرنج
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
king's indian defence
دفاع هندی شاه شطرنج
king's gambit declined
گامبی شاه پذیرفته نشده
he gained access to the king
نزدپادشاه باریافت
to call the shots
[to be the king of the castle]
<idiom>
پاسخگو بودن
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com