Dictiornary-Farsi | labor augmenting tednological progress | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 157 (8 milliseconds)

English	Persian
labor augmenting tednological progress	پیشرفت تکنولوژی کارافزا


Other Matches

labor augmenting	کارافزا
augmenting	اضافه کردن تقویت کردن
augmenting	الحاق کردن
augmenting	لاحق
augmenting	افزودن
augmenting	زیادکردن
augmenting	علاوه کردن
augmenting	زیادشدن
augmenting	تقویت کردن
augmenting	تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting	افزایش دادن
augmenting	غیر سازمانی
augmenting	تکمیل کردن
capital augmenting	سرمایه افزا
progress	بهبود
progress	پیشرفت کردن
progress	پیشروی
progress	پیشرفت
It is in progress. It is under way.	دردست اقدام است
progress	ترقی
progress	ترقی جریان
progress	گردش
progress	سفر
progress	پیشرفت
progress	پیشرفت کار
progress	پیشرفت پیشروی
progress	حرکت
progress payments	پرداخت تدریجی
progress payments	پرداخت براساس پیشرفت کار
progress payments	پرداختهای موقت یا علی الحساب
progress payments	پرداختهای پیشرفت کار
progress payment	پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
progress chaser	کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
progress chaser	نافر پیشرفت
pilgrim progress	سیاحت مسیخی
progress report	گزارش پیشرفت کار
progress reporting	گزارش پیشرفت کار
to make progress	پیشرفت کردن
to make progress	پیش رفتن
progress of negotiations	پیشرفت مذاکرات
work in progress	کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
to continue one's progress	پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
technical progress	پیشرفت فنی
royal progress	مسافرت شاهانه
reaction progress	پیشرفت واکنش
in progress of completion	در دست تکمیل
economic progress	پیشرفت اقتصادی
economic progress	ترقی اقتصادی
construction work in progress	هزینه ساختمانهای نا تمام
weekly progress report	گزارش هفتگی کار
Making fast progress.	سریع ترقی کردن
heavy fighting is in progress	دارد
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
daily progress report	گزارش روزانه پیشرفت کار
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress .	ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
labor	کوشش کردن
labor	نیروی کارگری
labor	نیروی انسانی
labor	تقلاکردن
labor	زحمت کشیدن
labor using	کاربر
labor	درد زایمان
labor	زحمت کوشش
labor	رنج
labor	کارگر عمله
labor	حزب کارگر
labor	کار
labor service	اداره کار
division of labor	تقسیم کار
labor service	اتحادیه کارگران
cheap labor	نیروی کار ارزان قیمت
cheap labor	کار ارزان
mobility of labor	تحرک نیروی کار
labor slowdown	کندی کار
labor theory of value	تئوری ارزش کار
labor shortage	کمبود نیروی کار
labor theory of value	براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
labor theory of value	نظریه ارزش کار
labor turnover	نقل و انتقال کارگری
nonproductive labor	کار غیر مولد
nonproductive labor	کار بی حاصل
out flow of labor	خروج نیروی کار
quantity of labor	مقدار کار
supply of labor	عرضه کار
labor unions	اتحادیه کارگری
labor union	اتحادیه کارگران
labor union	اتحادیه کارگری
labor union	سندیکای کارگری
labor of love <idiom>	انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
labor unions	اتحادیه کارگران
labor unions	سندیکای کارگری
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
unskilled labor	نیروی کار ساده
unskilled labor	نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
unskilled labor	کارگر غیرماهر
labor cost	هزینه کار
labor service	سازمان کار
hard labor	اعمال شاقه
labor contract	قرارداد کار
labor economics	اقتصاد کار
labor force	نیروی کار
labor income	درامدهای کار
forced labor	کار اجباری
labor intensity	کارطلبی
labor intensive	کاربر
labor intensive	کارطلب
labor camp	اردوگاه کار
labor boycott	دست از کارکشیدن
hours of labor	ساعات کار
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
inflow of labor	جریان ورود کارگر
labor agreement	موافقتنامه کار
labor agreement	قرارداد کار
exploitation of labor	استثمار کارگر
forced labor	بیگاری
embodied labor	کار مجسم
labor boycott	تحریم کار
labor intensity	کاربری
labor productivity	بازدهی نیروی کار
labor productivity	بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor relations	روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
labor movement	جنبش کارگری
labor organization	سازمان کارگری
labor mobility	تحرک نیروی کار
labor market	بازار کار
labor laws	قوانین کار
labor pain	درد زایمان
labor saving	کاراندوز
labor power	توان نیروی کار
labor party	حزب کارگر
labor movement	نهضت کارگری
labor intensive goods	کالاهای کاربر
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
international division of labor	تقسیم کار بین المللی
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
labor saving devices	ابزارهای کاراندوز
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
marginal disutility of labor	عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
ratio of capital to labor	نسبت سرمایه به کار
labor intensive production	تولید کاربر
child labor laws	قوانین کار کودکان
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
active labor force	نیروی کار فعال
rural labor force	نیروی کار روستائی
total labor force	کل نیروی کار
unit cost of labor	هزینه واحد کار
dual labor market	بازار کار دوگانه
labor saving techinque	فن کاراندوز
value of marginal product of labor	ارزش تولید نهائی کار
women labor force	نیروی کار زنان
labor capital ratio	نسبت کار به سرمایه
labor participation rate	نرخ مشارکت نیروی کار
Department of labor [American English]	اداره کار
Ministry of Labor and Social Affairs .	وزارت کار ؟ امور اجتماعی
marginal physical product of labor	محصول فیزیکی نهائی کار

labor augmenting tednological progress

پیشرفت تکنولوژی کارافزا