English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
large detached house خانهویلایی
Other Matches
small detached house خانهتکیکوچک
detached منفصل
detached ستون مستقل
detached ستون مجزا
detached غیر ذیعلاقه
detached جدا
detached گسلیده
detached affect انفعال گسلیده
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
detached mind فکر یا روح بی طرف
detached unit یکان مامورشده
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
detached unit یکان جدا شده
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
detached shock wave موج ضربهای منفصل
by and large رویهمرفته
large بزرگ
large حجیم
large هنگفت
at large به طور کلی [معمولا]
by and large <idiom> روی هم رفته
large سترگ بسیط
large n بتفضیل
large n سر بسته همینطوری
large n مفصلا بطور کلی
large n ازادانه
by and large کلا
large کامل
large جامع
large درشت لبریز
in large بمقدار زیاد
large n ازادی
the large one بزرگه
in large بمقیاس زیاد
so large باین بزرگی
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
large وسیع
large جادار
large پهن
large minded دارای فکر وسیع
large minded ادم فرفیت دار
large minded متفکر
large minded ادم فهمیده
large leaved گل بوته
large intestine معاء غلاظ
in large quantities بمقادیرزیاد
gentleman at large کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
large model مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
to a large extent خیلی
large ship کشتی بزرگ
a large car یک اتومبیل بزرگ
set at large ول کردن
large intestine روده بزرگ
set at large ازاد کردن
to a large extent تا حد زیادی
to a large extent زیاد
gentleman at large قای بیکار
in large quantities خیلی خیلی
to set at large رهاکردن
large intestine قولون روده فراخ
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
large sized بزرگ
was grinted in large t. با حروف درشت چاب
large sized a بزرگ
of a large size بزرگ
large hande a دارای دست بگیر گیرنده
large adv بیشتر
large hande a دست باز
large detail جزء بزرگ
large aircraft هواپیمای بزرگ
large hande a حریص
large handed دست باز
to set at large ازاد کردن
it is unusually large فوق العاده بزرگ است
considerably large بس بزرگ
large wheel چرخبزرگ
it is unusually large ازاندازه معمول بزرگتراست
large blade تیغهبزرگ
large hearted نظر بلند
large hearted سخاوتمند بخشنده
large hearted مساعد
large hearted همدرد
large adv زیاد
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale مقیاس بزرگ
large-scale بمقدار زیاد
large spread فاصله گلوله ها راکم کنید
large white خوک سفید انگلیسی
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale در مقیاس بزرگ
large-scale مقیاس بزرگ
large scale در مقیاس بزرگ
large spread مروحه خیلی باز است
large ship ناو بزرگ
large scale بمقدار زیاد
large ship کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
sale on a large scale فروش زیاد
very large scale integration قطعه
very large scale integration مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
There he is in the flesh. there he is as large as life. خودش حی وحاضر است
large chopping knife ساطور
very large data base پایگاه داده بسیار بزرگ
large scale computer سیستم کامپیوتر قوی
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
large scale computer که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
large scale map نقشه مقیاس بزرگ
large scale integration مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
large scale production method روش تولیدانبوه
super large scale integration قط عه
large leaved hybrid petunia اطلسی دهن اژدر
ultra large scale integration مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
to let a house خانهای را اجاره دادن
house to get خانه اجارهای
to keep house خانه نشین شدن
house محکم کردن
house جا دادن
house مجلس
house of d. توقیف گاه
house of d. زندان موقتی
keep house خانه داری کردن
to keep house خانه داری کردن
her house خانه ان زن
house جایگاه جا
keep house در خانه ماندن
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
house خاندان
house برج
house منزل
house جادادن
house منزل دادن پناه دادن
house سرای
the house over the way خانه روبرو
house to let خانه اجارهای
house اهل خانه اهل بیت
house خانه
house منزل گزیدن
i own that house من صاحب ان خانه هستم
house خانه نشین شدن
her house خانه اش
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
own a house خانهای دارم
own a house دارای خانهای هستم
keep house <idiom>
in-house درون ساختمان یک شرکت
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
It is not very far from our house. خیلی ازمنزل ما دورنیست
He came out of the house. از منزل درآمد
Outside the house. بیرون از خانه
necessary house محرمانه
necessary house نهانی
necessary house محرم
house شرکت
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
in house درون ساختمان یک شرکت
house-to-house جستجویخانهبهخانه
necessary house خصوصی
necessary house خلوت
on the house <idiom> مجاز درکاری
station house ایستگاه راه اهن
pot house ابجو فروشی خرابات
slaughter house کشتارگاه
slaughter house سلاخ خانه مسلخ
power house کارخانه برق
station house مرکزکلانتری
safe house خانه امن
station house ایستگاه کلانتری
opposite the house روبروی خانه
printing house چاپخانه
software house مرکز نرم افزاری
solar house گلخانه شیشهای
range house اطاق انبارمیدان
software house خانه نرم افزاری
pot house میخانه
porter house جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
ranch house خانه یک اشکوبه
pigeon house کبوتر خان
pest house خسته خانه
panel house جنده خانه
opposite to the house روبروی خانه
opposite the house مقابل خانه
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
range house دفتر میدان تیر
rest house مهمان سرا
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
poor house دارالمساکین
poor house مسکین خانه
poor house نوانخانه
poor house گدا خانه
pilot house پل فرماندهی
pilot house اطاق سکان
pigeon house برج کبوتر
pigeon house لانه کبوتر
pump house تلمبه خانه
acid house نوعی موسیقی رقص کهاصولا با استفاده از مواد مخدر توهمزا همراه است
His house was redeemed . خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
How dirty the house is ! چقدر خانه کثیف است
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com