English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
large white خوک سفید انگلیسی
Other Matches
in large بمقدار زیاد
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
so large باین بزرگی
by and large کلا
large n ازادانه
large n بتفضیل
large n سر بسته همینطوری
large n مفصلا بطور کلی
large n ازادی
by and large رویهمرفته
in large بمقیاس زیاد
at large به طور کلی [معمولا]
by and large <idiom> روی هم رفته
the large one بزرگه
large هنگفت
large درشت لبریز
large کامل
large سترگ بسیط
large بزرگ
large پهن
large جادار
large حجیم
large وسیع
large جامع
large hande a حریص
large hearted همدرد
large hearted مساعد
large hearted سخاوتمند بخشنده
large hearted نظر بلند
large hande a دارای دست بگیر گیرنده
large hande a دست باز
in large quantities خیلی خیلی
it is unusually large فوق العاده بزرگ است
it is unusually large ازاندازه معمول بزرگتراست
large sized بزرگ
large sized a بزرگ
large spread فاصله گلوله ها راکم کنید
large adv بیشتر
large adv زیاد
large aircraft هواپیمای بزرگ
large detail جزء بزرگ
large intestine روده بزرگ
large intestine معاء غلاظ
large blade تیغهبزرگ
was grinted in large t. با حروف درشت چاب
large wheel چرخبزرگ
set at large ازاد کردن
set at large ول کردن
to set at large ازاد کردن
to set at large رهاکردن
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
to a large extent خیلی
to a large extent تا حد زیادی
large spread مروحه خیلی باز است
large ship کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
large intestine قولون روده فراخ
large leaved گل بوته
large minded ادم فهمیده
large minded متفکر
large minded ادم فرفیت دار
large minded دارای فکر وسیع
large model مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
of a large size بزرگ
large ship کشتی بزرگ
large ship ناو بزرگ
to a large extent زیاد
in large quantities بمقادیرزیاد
large handed دست باز
large-scale مقیاس بزرگ
considerably large بس بزرگ
large-scale در مقیاس بزرگ
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale بمقدار زیاد
large scale مقیاس بزرگ
a large car یک اتومبیل بزرگ
large scale بمقدار زیاد
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
gentleman at large کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
gentleman at large قای بیکار
large scale در مقیاس بزرگ
very large scale integration مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
large scale integration مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
large scale computer سیستم کامپیوتر قوی
large scale computer که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
sale on a large scale فروش زیاد
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
very large scale integration قطعه
There he is in the flesh. there he is as large as life. خودش حی وحاضر است
large chopping knife ساطور
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
large scale map نقشه مقیاس بزرگ
large detached house خانهویلایی
very large data base پایگاه داده بسیار بزرگ
ultra large scale integration مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
super large scale integration قط عه
large scale production method روش تولیدانبوه
large leaved hybrid petunia اطلسی دهن اژدر
off white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white سفیدشدن
white سفید کردن
white به رنگ برف
white f. پرچم سفید
white چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
non-white فردغیراروپایی غیرسفید
white بازیگر نخست شطرنج
white سپیده
white سفیدی
white سفید
white a مرگ موش
off-white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white out انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
white elephants فیل سفید
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
white lie دروغ سفید
black and white سیاه و سفید
zinc white سفید اب روی
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant فیل سفید
black and white چاپ
black and white دستنوشته
white lie دروغ مصلحت آمیز
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants گران و پر خرج و کم فایده
white winged سفید بال
white water ابشارهای کوتاه رودخانه
white noise نوفه سفید
white phosphorous گلوله فسفر سفید
white pepper فلفل سفید
white paternoster دعای نگهداری ازشر روح پلید
white oak بلوط سفید
white noise نویز سفید
white mulatto توت معمولی
white mulatto توت
white matter ماده سفید
white magic جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
white phosphorous فسفر سفید
white plague سل ریه
white plague سل ریوی
white vitriol زاج روی یاروح توتیای روح
white tailed دم سفید
white supremacy تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
white space فاصله سفید
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
white sale فروش ملافه و اجناس ذرعی
white propaganda تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
white propaganda تبلیغات سفید
white primary اخذ اراء مقدماتی حزبی
white livered بزدل ترسو کم جرات
white lies دروغ مصلحتآمیز
white wool پشم درجه یک
white wool پشم سفید
gray-white رنگ سفید-خاکستری
as white as a sheet <idiom> سفید مثل گچ دیوار
as white as a sheet <idiom> مثل برف
yellowish-white رنگ شکری
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
white of an egg سفیده تخم مرغ
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
egg-white سفیده تخم مرغ
white coffee شیرقهوه
white coffee قهوه با شیر
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
white sale <idiom> حراج حوله ،پارچه کتان
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
white wool [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
yellowish-white رنگ شیری
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
white lies دروغ سفید
white meat گوشت سفید
white meat کره
white meat لبنیات
white meat فرآوردهی شیری پنیر
Her face went white. صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
White peacock طاووس سفید
white cabbage کلمسفید
white cap کلاهکسفید
white light چراغسفید
white square خانهسفید
white stone مهرهسفید
white tape نوارسفید
white Christmas روزکریسمسکهبرفباریدهباشد
white spirit مایعشیمیاییحاصلازبنزینکهدررنگکاریکاربرددارد
yellowish-white بژ
white wedding عروسیکهدرکلیساصورتمیگیرد
white elephant <idiom> ثروت یا مالکیت بیفایده
white line خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
white hot دارای احساسات برانگیخته
white-collar یقه سفید
white collar کارمند دفتری
white bear خرس سفید خرس قطبی
white beard ریش سفید
white collar یقه سفید
white bellebore کندش
white body بدنه سفید
white book کتاب سفید
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com