Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
lead accumulator	اکولاموتور سربی
Other Matches
accumulator	اندوزگر اندوزنده انباشتگر
accumulator	اکومولاتور
accumulator	حافظه کامپیوتر
accumulator	انباره
accumulator	انباشتگر
accumulator	دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator	باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
accumulator	آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
accumulator	مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CPU که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator tank	مخزن جمع کننده
accumulator register	ثبات انباشتگر
accumulator register	دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator charging	باردارشدن اکومولاتور
accumulator container	فرف اکومولاتور
accumulator register	مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CUP که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator charge	بارگیری اکومولاتور
accumulator register	آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
accumulator cell	سلول اکومولاتور
accumulator box	قوطی اکولاموتور
accumulator battery	اکومولاتور باطری
accumulator acid	اکومولاتور اسید
reserve accumulator	انباره کمکی
accumulator switchboard	تابلوی اتصالات اکومولاتور
accumulator plate	صفحه اکومولاتور
two cell accumulator	اکومولاتور دو سلولی اکومولاتور دوبل
double accumulator switch	کلید انباره دوبل
lead off	پیشقدم شدن
lead	:سرب
it is my lead	نوبت من است
lead	به سر بردن
to lead a	سرگردان کردن
to lead a	گمراه کردن
lead in	چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
lead in	منتج
lead in	مدار هادی اشتعال
lead in	مداررابط انفجار
lead off	اغاز کردن
lead on	تشویق کردن
lead on	ترغیب کردن مشتبه کردن
lead on	وانمود کردن
lead the way	پیشقدم شدن
to lead the way	پیشقدم شدن
to lead away	اغوا کردن
to lead away	پیرو خود کردن کشیدن
lead the way <idiom>	جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
lead on <idiom>	تشویق موزیانه
lead off <idiom>	شروع کردن ،باز کردن
What came of it ? where did it lead to ?	با لاخره کا ربکجا کشید ؟
to take the lead	ریاست کردن
following my lead	یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
lead can	بادامک راهنما
it is my lead	دست من است
to take the lead	پیشقدم شدن
to lead on	وادار به اقدامات بیشتری کردن
to lead off	اغازکردن
to lead off	پیش قدم شدن
lead through	تعویض سرپرست
lead	شاقول گلوله
lead	پیش افت
lead	سرب
lead	رابط برق
lead	زاویه سبقت
lead	رهبری کردن راهنمایی
lead	هدایت کردن بست اتصال
lead	قطب اتصال سیم اتصال
lead	سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead	سبقت هادی
lead	غلاف هادی
lead	منجر شدن
lead	سوق دادن بران داشتن
lead	رنگ سربی
lead	سرب پوش کردن
lead	سرب گرفتن باسرب اندودن
lead	: راهنمایی رهبری
lead	هدایت
lead	سرمشق تقدم
lead	راه اب
lead	مدرک
lead	رهبری کردن
lead	بردن
lead	راهنمایی کردن هدایت کردن
lead	تقدم
lead	فلز سرب
lead-up	مقدمه
lead	جلو بردن تیر از هدف
lead	پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead	پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
lead up	تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead	هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead	هادی
lead-in	سیم انتن
lead	سیر هدایت الکتریکی
lead	رهبری
lead	Pb :symb
lead-up	تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead	کابل هادی
lead up	مقدمه
red lead	ماده ضدزنگ
red lead	سرنج
sheet lead	صفحه سرب
sheet lead	ورقه سرب
lead us not into temtation	مارادرازمایش میاور
refined lead	سرب تصفیه شده
red lead	شنگرف
red lead	سرب قرمز
lead wire	سیم اتصال
lead wire	خط اتصال
lead work	سرب کاری
lead work	لوله کشی خانه ها
lead work	شیشه اندازی
lead work	جام اندازی
lead works	کارخانه سرب گدازی
negative lead	سیم منفی
ounce of lead	گلوله سربی
peroxide of lead	پروکسید سرب
phase lead	تقدیم فاز
pig lead	لخته سرب
pig lead	توده سرب
phase lead	پیش افت فاز
positive lead	سیم مثبت
protect a lead	بازی محافظه کارانه
lead us not into temtation	ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
sit on a lead	بازی محافظه کارانه
sit on a lead	بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
to lead up the garden	گمراه کردن
to swing the lead	خود را به ناخوشی زدن
to swing the lead	اززیر کار در رفتن
Where does this street lead on to ?	این خیابان یکجا می خورد ؟
valve lead	تقدم سوپاپ
welding lead	کابل جوش
where does this road lead to	این راه بکجا میرود
You take the lead and others wI'll follow.	تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
To lead a person on .	کسی رابازی دادن
white lead	سفید اب شیخ
white lead	سفیداب شیخ
working lead	بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
earth lead	شلنگاتصالبهزمین
electrode lead	راهنمایالکترود
To lead someone astray.	کسی رادچار اشتباه کردن
ignition lead	سربافروزش
to lead up the garden	فریفتن
lead by the nose <idiom>	کنترل کامل داشتن
soft lead	سرب نرم
sounding lead	ژرفاسنج اوایی
sponge lead	سرب اسفنجی
to lead a person a d.	کسیرابه رقاصی واداشتن
to lead somebody to believe not to be aware of something	خود را به کوچه علی چپ زدن
lead suspect	آدم مورد شک اصلی [به گناهی]
test lead	رابط برق ازمایش
the lead of a party	پیشوا یا رئیس حزب
to cast the lead	ژرف پیمایی کردن
to lead a person a d.	کسیرا بزحمت انداختن
to lead an army	لشکر کشیدن
to lead astray	گمراه کردن
Where does this road lead to?	این جاده به کجا میرود؟
to lead by the nose	الت قرار دادن
to lead captive	اسیر کردن
to lead captive	با اسارت بردن
lead ball	کلاهکتوپی
angle of lead	زاویه پیش افتادگی
lead angle	زاویه پیش افتادگی
lead angle	زاویه سبقت
lead angle	زاویه پیشگیری هدف
lead angle	زاویه پیش فاز
lead astray	گمراه کردن
lead azide	ازید سرب
lead burning	جوش سرب
lead by the nose	الت قرار دادن
lead captive	به اسارت بردن
lead captive	اسیر کردن
lead coat	روکش کردن سربی
lead collision course	مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
lead curve	خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
lead glass	شیشه سربی
lead aircraft	هواپیمای نوک یا هواپیمای رهبر هواپیمای هادی در تک هوایی
lead a unit	فرماندهی کردن
black lead	سرب سیاه
black lead	گرافیت
brush lead	پیش رفتن زغال
lead official	سرداور
lead-ins	سیم انتن
flexible lead	اتصال قابل انعطاف
grid lead	کابل شبکه
grid lead	سیم شبکه
hand lead	عمق یاب دستی
hand lead	بولت
hand lead	بولت ژرفایاب دستی
kinetic lead	سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
lead a unit	لشگرکشی کردن
lead glazing	اب سرب
lead in insulator	عایق سیم انتن
lead sled	هواپیمای بی موتورسنگین برای مسافتهای دور
lead out of danger	با راهنمایی از خطر رهانیدن
lead pass	پاس به یار
lead pencil	مداد
lead poisonning	مسمویت از سرب
lead styphnate	استیفنات سرب
lead seal	مهر سربی
lead spring	فنر شمش
lead pony	اسب همراه اسب اصیل درسان دیدن بعد از مسابقه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com