Dictiornary-Farsi | left justify | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند


Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
justify	قضاوت کردن
justify	تصدیق کردن ذیحق دانستن
justify	حق دادن
justify	تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify	توجیه کردن هم تراز کردن
justify	تبرئه کردن تصدیق کردن
justify	چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم
justify	چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justify	تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify	دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify	انتقال محتوای ثبات کامپیوتر با یک مقدار
justify	تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justify	هم تراز کردن
right justify	هم تراز کردن از راست
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
justify	توجیه کردن
able to justify bail	قادر به تقبل ضمانت
able to justify bail	ملی
pecuniary ability to justify a bait	ملائت
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
to be left	ماندن
left d.	نظام به چپ
to be left	زیاد امدن
left inner	بازیکنمهاجمچپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
right and left	ازهرسوبهرسو
keep to the left	دست چپ بروید
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
outside left	گوش چپ
from right and left	از هر سو
from right and left	از چپ وراست
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
on the left	در سمت چپ
left over	زیاد امده
left over	باقی مانده
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
on the left <adv.>	سمت چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
left	: چپ درطرف چپ
left	جناح چپ
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left	ضربه چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left <adv.>	سمت چپ
left centre	مرکزچپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left atrium	آتریوم چپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
left defence	دفاعچپ
left field	سمتچپزمین
left fielder	دفاعچپزمین
left forward	فورواردچپ
left guard	محافظچپ
left half	نیمهچپ
we left for paris	عازم پاریس شدیم
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
soon after he left for paris	چندی
soon after he left for paris	سوی پاریس رهسپار شد.
ragged left	چپ ناهموار
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است
left ward	چپ
left unsaid	مسکوت عنه مانده
left turn	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
left turn	به چپ چپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left halfback	هافبکچپ
left lung	ریهچپ
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be [left] stranded	دربدر شدن
to be [left] stranded	سرگردان شدن
left parenthesis (	پرانتز باز
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
Left parting	جداشونده چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
left-hand	واقع در سمت چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left hand	دست چپ
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	کج
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left wing	شخص دست چپی
left-handed	دست چپ
left handed	چپ دست
left winger	جناح چپی
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
inside left	بغل چپ
it was left unfinished	ناتمام ماند
eyes left	نظر به چپ
left about turn	عقب گرد
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
left back	پشتیبان چپ
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
left court	زمین سرویس سمت چپ
left face	بچپ چپ
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left flank	جناح چپ
left flank	میسر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-wingers	جناح چپی
left-winger	جناح چپی
left footed	چپ پا
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left the ban	رفع ممنوعیت
left hander	ادم چپ دست
left hander	دست چپی
left-hand	چپ دست
left heart	قلب چپ
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left heart	نیمه چپ قلب
left incline	میل به چپ
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	تمایل به چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left-hand	دست چپ
left shift	تغییر مکان به چپ
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left handedness	ریا
left handed	چپ گرد
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left-handed	چپ دست
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left handedness	چپ دستی
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedness	دوروئی
left handedly	باریا
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
Ferdowsi left a good name behind.	نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
left-handed compliment <idiom>	دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
left hand drive	فرمان به سمت چپ
left-hand drive	فرمان به سمت چپ
ragged left alignment	هم ترازی راست
left round bracket	پرانتز باز
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb>	بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
Turn left at the next corner.	سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
Where is the left-luggage office?	دفتر بار امانتی کجاست؟
left-luggage office	دفتر بار امانتی
Left out of one place and driven away from another. <proverb>	از آنجا مانده از اینجا رانده .
There are a few tickets left for tonight .	چند بلیط برای امشب مانده
left wing for ward	پیشرو دست چپ
left hand thread	پیچ چپ گرد
left hand side	سمت چپ
left hand rule	قانون دست چپ
left hand rotation	چپ گرد
left handed polarization	قطبش چپ گرد
left pulmonary vein	سیاهرگپالمناریچپ
left hand polarization	قطبش چپ گرد
left safety back	مهرهمحافظعقبی
left service court	داورسرویسچپ
left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ
left defensive end	مهرهتدافعیانتهایچپ
left handed compliment	تعارف غیر صمیمانه
left wing of army	جناح یسار
left wing of army	پهلوی چپ میسره
left oblique march	میل به چپ رو
left oblique march	فرمان میل به چپ رو
left handed rotation	گردش به چپ
left handed rope	طناب چپ گرد
left handed mouse	تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left handed marriage	عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
left handed helix	مارپیچ چپ گرد