English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
Other Matches
to split the d. میانه را گرفتن
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split second ان
split second قسمتی از ثانیه
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split جدا شدن از گروه
split up <idiom> جداشدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up شکستن
split up پاره شدن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split دو نیم کردن
split شکافتن
split انشعاب
split دوبخشی شکافتن
split چاک
split نفاق
split شکاف
split از هم جدا کردن
split دونیم کردن
split ترک
split میلههای باقیمانده
split پا باز
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split مساوی
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split از جبهه دورافتادن
split window پنجره تقسیم بندی شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split wheel نیم چرخ
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split trail سهم باز
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split tackle تکل قیچی
split spoon قاشق نمونه برداری
split risk تفکیک خطر
split ring فنر نمونه گیر
split pipe نیم لوله
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
to split hairs موشکافی کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split-level سه نیم اشکوبی
split-level چند سطحی
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split one's sides از خنده روده برشدن
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه شکافته
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
split pin میله لولا
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split phase انشقاق فاز
split pen میله لولا
split pea لپه
split pea نخود دولپه
split line خط قالب
split jump پرش روسی
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision رای اکثریت داوران
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split pipe ناو
split hair موشکافی
split sound system کانال صوتی دوگانه
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split phase motor موتور با انشقاق فاز
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split half method روش دو نیمه کردن
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com