Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
lift cord
طناببالابر
Search result with all words
lift cord lock
قفلطناببالابر
Other Matches
cord
وتر قیطان
cord
سیمی که وسیله را به سوکت وصل میکند
cord
کابل واکسیل
cord
طناب نازک
cord
ریسمان
cord
رسن سیم
cord
زه
cord
وتر
cord
بند
cord
طناب
cord
سیم
detonation cord
فتیله منفجر کننده
detonation cord
سیم انفجار
detonation cord
فتیله چاشنی
flexible cord
قیطان
flexible cord
سیم قابل انعطاف
ganglionic cord
طناب گرهی
lamp cord
سیم لامپ
detonating cord
مدار چاشنی
detonating cord
مدارمنفجرکننده
detonating cord
فتیله انفجاری
cord twister
زهتاب
cord pulley
قرقره و طناب
cord drill
مته کمانی
avalanche cord
ریسمان بهمن
spinal cord
مغز حرام نخاع شوکی
spinal cord
نخاع
spinal cord
مغز تیره
silver cord
محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
line cord
بند خط
net cord
کابل یا سیم بالای تور والیبال
communication cord
کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
treadle cord
رکابریسمان
spermatic cord
جایگاهاسپرم
operating cord
نختنظیم
master cord
ریسماناصلی
cord tieback
بندپردهقیطانی
cord grip
زهقلاب
sash cord
طناب لنگر
wild cord
تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
vocal cord
تاراوا
the vocal cord
رباط صوت
the spinal cord
مغز حرام
the spinal cord
نخاع
telephone cord
بند تلفن
patch cord
سیم رابط
patch cord
سیم سرهم بندی
cord yarn
نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
spinal cord
نخاع شوکی
umbilical cord
سیم سریع الاتصال
umbilical cord
بند ناف
umbilical cord
سیم قابل قطع و وصل شدن
net cord judge
داور تور
lift
حمل و نقل هوایی
lift
حمل کردن
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
اسانسور
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالارو
lift
ترفیع اسانسور
lift
پیشرفت
lift
سرقت ترقی
lift
بالابری
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
آسانسور
lift
دزدی
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift
بالابردن
lift
بالا دادن
lift
جرثقیل
lift
بار زدن
lift
بالارو دامنه بالابری
lift well
چاه بالابر
lift well
چاه اسانسور
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift
برا
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift
مقدورات هوایی
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
از جاکندن
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
فرفیت
lift
برداشتن
lift
بالابر
lift
سرقت کردن
lift
بلند کردن
lift
بالارفتن
lift
دزدیدن
lift
بالا بردن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
static lift
برای استاتیک
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
suction lift
بلندی مکش
suction lift
ارتفاع مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
to lift one's hand
سوگند خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift span
پلبالارو
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to lift up one's heel
لگد زدن
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
to lift up one's horn
مغرور بودن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
scenery lift
چشماندازآسانسور
ski lift
تله اسکی
economic lift
عمرقانونی
false lift
برای کاذب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
economic lift
عمر قانونی وسیله
dynamic lift
برای دینامیکی
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
ski lift
تخت روان
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift
تناژیکان هوابرد
airborne lift
بار هوابرد
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
dead lift
کوشش بیهوده
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift
برای نامتقارن
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift
مرکز برا
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift shaft
محور بالابر
lift truck
لیفتراک
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift the seizure
رفع توقیف
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift pump
تلمبه کششی
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift van
یخدان
shoe lift
پاشنه کش
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
olympic lift
کنده یک چاک
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift vector
بردار برا
lift van
صندوقچه محکم
lift pass
پاس عمقی
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
vertical lift bridge
پل بالارو
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com