Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
like water off a duck's back
<idiom>
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
Other Matches
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
back water
برگشت اب
back water curve
منحنی برگشت اب
water is pumped back into the steam generator
برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
duck
مرغابی
duck
جا خالی دادن
duck under
سر زیر بغل
duck
کد مخصوص درگیریهای هوایی
duck
اردک
duck
درگیر شدن هواپیماها
duck
اخراج توپزن بی امتیاز
duck
زیر اب رفتن غوض کردن
duck
غوض
duck
اردک ماده غوطه
lame duck
علیل وناتوان
lame duck
از کار افتاده
sitting duck
هدف بی دفاع واسان
duck soup
<idiom>
آسان
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
bowled for a duck
باختن بازیگر بی امتیاز
break one's duck
کسب نخستین امتیاز
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
lame duck
<idiom>
نزدیک به بازنشسته شدن
shoot the duck
حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
duck and drake
اردک نر
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
scaup duck
اردک قرمز اسیاواروپا وامریکا
baiting duck
مرغ دام
decoy duck
مرغابی ای که مرغان دیگررابدام میاندازد
duck hook
ضربه پیچدار کوتاه
duck soup
سهل
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
sitting duck
<idiom>
هدف ثابت
duck soup
اسان
To dodge . To duck.
جاخالی دادن (دربازی )
duck soup
کار اسان وسهل
dead duck
آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
duck under and rear takedown
یک دست و یک پا
man darin duck
یکجور مرغابی کاکل دار که اصل ان از چین است
He stands there like a duck in a thunder storm.
<idiom>
مانند خر در گل گیر کرده.
[اصطلاح مجازی]
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
at the back of
پشت
to go back
برگشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
go back
برگشتن
at the back
در پشت
to back
روی چیزی شرط بستن
at the back of
به پشتی
to keep back
مانع شدن
at the back of
در عقب
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
to come back
برگشتن
to come back
پس امدن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back
برگشتن
to get back
بازیافتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to keep back
بازداشتن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
to back up
یاری یاکمک کردن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
come back
بازگشتن
look back
سرد شدن
behind his back
پشت سراو
Welcome back.
رسیدن بخیر
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back
مانع شدن
look back
سر خوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
on ones back
بستری
on the way back
در برگشتن
keep back
دفع کردن
out back
چسب مایع
out back
مایع روان شده
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
back
تیر اصلی پشت بند
come back
بازگشت بازیگر
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
back out
<idiom>
زیر قول زدن
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
right back
بک راست
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
To back down .
کوتاه آمدن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
back
عقبی گذشته
back
پس
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پشت
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back
به عقب
back
درعقب برگشت
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
فهرنویسی کردن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
پشت چیزی نوشتن
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
get back
دوباره بدست اوردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
to look back
سرد شدن
to back out
[of]
نکول کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
بک
back
مدافع
back
مدافع خط میدان
back
پشت نویسی کردن
back
پشتیبان
back
فهر
back
پشت را تقویت کردن
water
اب دادن
f.water
عرق رازیانه
above water
<adj.>
شناور
water
مایع
first water
بالاترین مقام
water still
دستگاه تقطیر اب
above water
<adj.>
روی آب
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water
اب
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
water
پیشاب
first water
درجه اول
water
ابگونه
to water
آب دادن
to water something
آب دادن
[گیاه]
to water
آب ریختن
water down
<idiom>
ضعیف شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com