English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
line adapter وفق دهنده خط
line adapter اداپتور خطی
line adapter وفق دهنده خطی
Other Matches
adapter سازوارگر
adapter وفق دهنده
adapter اجازه نصب در سوکت میدهد
adapter جرح و تعدیل کننده
adapter رابط
adapter تبدیل
adapter تطبیق کننده
adapter مبدل
adapter دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
adapter اداپتر
adapter کارت واسط جانبی که به وسایل ناهماهنگ امکان ارتباط میدهد
adapter وسیله الکترونیکی
adapter در کامپیوتر که حاوی دستورات نرم افزاری مبدل به سیگنالهای الکتریکی است تا گرافیک را در صفحه تصویر متصل به آن نشان دهد
adapter کارت جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. این کارت داده کامپیوتری را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند تا قابل ارسال در کابل شبکه باشد
adapter وسیلهای که واسط CPU و یک یا چند کانال ارتباطی است
adapter وسیلهای که به دو یا چند وسیله ناهماهنگ اجازه اتصال میدهد
adapter وفق دهنده اداپتور
adapter تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
video adapter وفق دهنده بصری
plug adapter دوراهیپریز
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
adapter booster چاشنی خوران
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter arbor میله تطبیق دهنده
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
channel adapter تطبیق دهنده کانال
enlarging adapter رابط فزاینده
motor adapter پایههای اتصال موتور
data adapter وفق دهنده داده
motor adapter مقراتصال موتور
display adapter اداپتور صفحه نمایش
conduit bushing adapter تبدیل لوله حفاظ
hercules graphics adapter استاندارد برای آداپتور تک گرافیک با renolation بالا ساخت Hercules Carporation
hercules graphics adapter وفق دهنده نگاره سازی هولوکس
monochrome display adapter اداپتور نمایش تک رنگ
ibm /a display adapter IBاداپتور نمایش A/4158
color graphics adapter وفق دهنده نگاره سازی رنگی
lamp bulb adapter تبدیل لامپ
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line up <idiom> به درستی میزان کردن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line <idiom> ناصحیح
in line <idiom> با محدودیت متداول
line of d. مرز
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
to come in to line موافقت کردن
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
o o line خط تقسیم دیدبانی
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
down line بار کردن پایین خطی
on the line هواپیمای اماده پرواز
down the line ضربه از کنار زمین
out of line خارج از خط جبهه
in line همراستا
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
the line صف
o o line خط دیدبانی سپاه
line out با خط علامت گذاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line by line سطر به سطر
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line of d. حد فاصل
line رسن
line خط انداختن در
by line خط فرعی راه اهن
line خط دار کردن
line بخط کردن
by line خط دوم یافرعی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line : خط کشیدن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line لجام
line طناب سیم
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line جاده
line دهنه
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
line شعبه
line خط صف
line در سمت
line طرز
line سیم
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line حدود رویه
line طناب خط
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line خط زدن
line محصول
line لاین
line رشته
line ریسمان
off line برون خطی
line up به خط شدن
off line منفصل
line ردیف
line سطر
off line قطع
off line غیر متصل
line صفی در خط
line : خط
line up به ترتیب ایستادن
line رشته بند
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
phantom line خط سری
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
loop line دوراهی
penny a line پست
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
mach line موج ضربهای ضعیف
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line نشانگر سینه
phase line خط مبداء حرکت جنگی
pass a line رد کردن طناب
line insulator مقره خط
penny a line ارزان نویس بی مایه
phase line خط خیز
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage ولتاژ خط
possibilities line خط امکانات
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer مبدل خط
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
phantom line خط فرضی
pipe line خط لوله
load line خط بار
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
percolation line خط نفوذ
line width پهنای خط
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lyman line خط لیمان
on line database پایگاه داده درون خطی
neutral line خط بی اثر
on line storage حافظه درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
on line system سیستم درون خطی
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
no fire line خط منع اتش توپخانه
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
new line character دخشه تعویض سطر
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line خط منع اتش
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
line officer افسر صفی
on line operation عمل درون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com