English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
line amplifier تقویت کننده خط
Other Matches
amplifier تقویت کننده
amplifier نیروافزا
amplifier مدار الکترونیکی که قدرت یک سیگنال را افزایش میدهد
amplifier تقویت کنندهء برق
amplifier فزون ساز
amplifier فزونساز
amplifier بلند گو
x amplifier تقویت کننده با سیستم انحراف افقی
y amplifier تقویت کننده با سیستم انحراف عمودی
class ab amplifier فزون ساز درجه ا ب
class a amplifier فزون ساز درجه ا
chrominance amplifier فزون ساز رنگ تابی
linear amplifier تعویض کننده خطی
cascode amplifier فزون ساز کاسکودی
light amplifier تقویت کننده ی نور
power amplifier تقویت کننده قدرت
triode amplifier فزون ساز سه قطبی
tube amplifier تقویت کننده لامپی
broadband amplifier فزونساز باند گسترده
audio amplifier امپلی فایر صوتی
amplifier tube لامپ فزون ساز
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
audio amplifier فزونساز صوتی
audio amplifier تقویت کننده صوتی
bandpass amplifier فزونساز پالاییده
z axis amplifier تقویت کننده محور "زد"
y axis amplifier تقویت کننده محور ایگرگ
x axis amplifier تقویت کننده محور ایکس
voltage amplifier تقویت کننده ولتاژ
voltage amplifier امپلیفایر ولتاژ
video amplifier دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
video amplifier فزون ساز ویدئو
video amplifier تقویت کننده تصویری
class b amplifier فزون ساز درجه ب
pulse amplifier تقویت کننده پالس
intermediate amplifier تقویت کننده میانی
intensity amplifier تقویت کننده شدت روشنایی
input amplifier تقویت کننده اولیه
input amplifier تقویت کننده ورودی
multiple amplifier تقویت کننده چند طبقه
impluse amplifier تقویت کننده ضربه جریان
differential amplifier تقویت کننده تفاضلی
operational amplifier تقویت کننده محاسباتی
sense amplifier تقویت کننده حسی
operational amplifier تقویت کننده عملیاتی
feedback amplifier تقویت کننده فیدبک
output amplifier تقویت کننده خروجی
relay amplifier تقویت کننده امدادی
modulated amplifier مرحله فزون ساز تحمیلی
main amplifier تقویت کننده اصلی
class c amplifier فزون ساز درجه سی
magnetoresistive amplifier تقویت کننده مغناطیسی
magnetic amplifier تقویت کننده مغناطیسی
sweep amplifier فزون ساز روبنده
magnetic amplifier تقویت کننده مغناطیسی ترانسدورکتور
magnetic amplifier امپلیفایر مغناطیسی
microphone amplifier تقویت کننده میکروفن
microphone pre amplifier پیش فزون ساز میکروفون
low pass amplifier تقویت کننده پایین گذر
low frequency amplifier تقویت کننده فرکانس پایین
frequency selective amplifier تقویت کننده سلکتیو فرکانس
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
radio frequency amplifier فزون ساز بسامد رادیویی
push pull amplifier تقویت کننده پوش- پول
public address amplifier فزون ساز بلندگوی اجتماعات
high fidelity amplifier تقویت کنندههای فا
high fidelity amplifier امپلی فایرهای فا تقویت کننده باکیفیت عالی
intermediate frequency amplifier تقویت کننده فرکانس میانی
intermediate frequency amplifier فزونساز بسامد واسطه
audio frequency amplifier فزونساز صوتی
power amplifier stage مرحله فزون ساز توان
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
sound volume amplifier تقویت کننده شدت صوت
high frequency amplifier تقویت کننده فرکانس بالا
beam power amplifier tube لامپ فزونساز اشعهای
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault تماس خطوط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
on line help کمک مستقیم
line بخط کردن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line by line سطر به سطر
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
line اراستن
line ترازکردن
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line خط دار کردن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line دهنه
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line لجام
line : خط کشیدن
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
line خط انداختن در
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line طناب خط
line خط صف
line شعبه
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
line محصول
the line صف
line لاین
line رشته
line طرز
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line جبهه جنگ
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
mean line خط میان
line حدود رویه
on line داخل رده
on line مستقیم
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line رشته بند
down the line <idiom> درآینده
in line <idiom> با محدودیت متداول
on line متصل
line up <idiom> به صف کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line ردیف
on line در خط
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line <idiom> ناصحیح
on line مورداستعمال
on line درون خطی
old line محافظه کار
line ریسمان
out of line خارج از خط جبهه
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
on the line هواپیمای اماده پرواز
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line : خط
line سطر
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
off line غیر متصل
off line منفصل
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line out با خط علامت گذاشتن
off line قطع
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line of attack سینه شمشیرباز
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
line of attack هدف
message line خط مخابره
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
lyman line خط لیمان
orienting line خط توجیه
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
marline or line طناب کوچک دولا
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line of approach مسیر تقرب یا فرود
mason's line ریسمان کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com