Dictiornary-Farsi | line capacitance | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
line capacitance	فرفیت خط


Other Matches

zero capacitance	فرفیت صفر
capacitance	توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
capacitance	مقاومت کور خازنی
capacitance	توان
capacitance	فرفیت
capacitance	قدرت جمع اوری
capacitance	برق پذیری
capacitance	فرفیت خازنی
capacitance	فرفیت الکتریکی
output capacitance	فرفیت خروجی
body capacitance	فرفیت بدن
internal capacitance	فرفیت سیم پیچی
internal capacitance	فرفیت الکترودها
input capacitance	فرفیت اولیه
input capacitance	فرفیت ورودی
winding capacitance	فرفیت سیم پیچی
capacitance of a capacitor	برق پذیری خازن
capacitance bridge	نوعی وسیله اندازه گیری خنثی برای فرفیت
capacitance of a capacitor	فرفیت خازن
capacitance meter	فرفیت سنج
capacitance of a conductor	فرفیت سیم
depletion layer capacitance	فرفیت بند الکترونی
barrier layer capacitance	فرفیت بند الکترونی
low capacitance cable	کابل با فرفیت کم
direct interelectrode capacitance	فرفیت بین دو الکترد
grid circuit capacitance	فرفیت مدار شبکه
total electrode capacitance	فرفیت کلی الکترد
capacitance of a conducting body	فرفیت رسانا
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling	فرز کردن سطری
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
down the line	ضربه از کنار زمین
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
on the line	هواپیمای اماده پرواز
down line	بار کردن پایین خطی
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line of d.	مرز
on line help	کمک مستقیم
line up	ردیف ایستادن تیم
line of d.	حد فاصل
line-up	به خط شدن
line up	به ترتیب ایستادن
line-up	ردیف ایستادن تیم
on line	در خط
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
on line	درون خطی
on line	متصل
in line <idiom>	با محدودیت متداول
on line	مستقیم
line-up	به ترتیب ایستادن
old line	محافظه کار
out of line <idiom>	ناصحیح
along line	در خط
line by line	سطر به سطر
line out	با خط علامت گذاشتن
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line	شمشیر در وضع حمله
in line	همراستا
the line	صف
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line	موافقت کردن
along line	در امتداد خطوط
all along the line	در همه جا
all along the line	درامتدادهمه خط
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom>	درآینده
o o line	خط دیدبانی سپاه
o o line	خط تقسیم دیدبانی
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line	خط میان
to come in to line	در صف امدن
line	محصول
line	نسب
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
by-line	خط دوم یافرعی
line	جبهه جنگ
line	خط دار کردن
line	سیم
line	در سمت
by-line	خط فرعی راه اهن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	صفی در خط
line	خط صف
line	طناب خط
line	خط زدن
line	رشته
line	شعبه
line	لاین
by line	خط دوم یافرعی
line	طرز
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	حدود رویه
line	خط
line up	به خط شدن
line	ریسمان
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
line	رشته بند
line	ردیف
line	سطر
line	: خط
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line	برون خطی
off line	غیر متصل
off line	قطع
off line	منفصل
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line	خارج از خط جبهه
line	رسن
line	اراستن
line	لجام
line	خط انداختن در
line	ترازکردن
line	: خط کشیدن
line	بخط کردن
line	دهنه
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	جاده
line	استرکردن
line	پوشاندن
line	طناب سیم
local line	خط محلی
lubber's line	نشانگر سینه
loop line	دوراهی
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
price line	خط قیمت
load line	خط بار
line width	پهنای خط
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage	ولتاژ شبکه
line voltage	ولتاژ خط
line up billiard	بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer	مبدل خط
possibilities line	خط بودجه
poverty line	خط فقر
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
out of line coding	کدگذاری برون خطی
on line database	پایگاه داده درون خطی
penny a line	پست
penny a line	ارزان نویس بی مایه
percolation line	خط نفوذ
phase line	خط خیز
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
phantom line	خط سری
phantom line	خط فرضی
pipe line	خط لوله
offside line	خط فرضی موازی با دروازه
off line storage	حافظه برون خطی
off line operation	عملکرد برون خطی
penny a line	ارزان
peaked line	خط پاره پاره
outhaul line	برون کش
out line font	قلم متغیر
out line font	فونت متغیر
orienting line	خط توجیه
overhead line	سیمکشی هوایی
overhead line	خط هوایی
pass a line	رد کردن طناب
peaked line	خط چین
on line system	سیستم درون خطی
on line storage	حافظه درون خطی
on line operation	عمل درون خطی
on line operation	عملکرد درون خطی
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
nonswitched line	خط غیر گزینشی
message line	خط مخابره
median line	میانه
mason's line	ریسمان کار
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
multicore line	خط چند رشتهای
marriage line	گواهینامه ازدواج
marline or line	طناب کوچک دولا
lyman line	خط لیمان
possibilities line	خط امکانات
mach line	موج ضربهای ضعیف
lumber's line	خط سینه ناو
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
mooring line	طناب مهار مین
mooring line	سیم مهار
non switched line	خط گزینه نشده
no fire line	خط منع اتش توپخانه
no fire line	خط منع اتش
night line	ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character	دخشه تعویض سطر
neutral line	خط بی اثر
multipoint line	خط چند نقطهای