English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
line defect دررفتگی
line defect نقص خطی
Other Matches
in defect ناقص
defect عیب و نقص
defect خطا
defect آنچه غلط است یا مانع درست کارکرد نماشین میشود
in defect کم
in defect دارای کاستی
defect کاستی
defect اهو
defect عیب
defect نقص
defect ترک کردن
defect مرتدشدن
defect معیوب ساختن
immune defect کمبود ایمنی [پزشکی]
functional defect نقص کارکردی
mass defect نقصان جرم
insulation defect نقص عایق بندی
insulation defect نقص ایزولاسیون
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
deficiency and defect کسر و نقصان
dislocation defect نقص جابجایی
schottky defect نقص شوتکی
mental defect نقص عقلی
option of defect خیار عیب
point defect نقص نقطهای
crystal defect نقص بلور
conspicuous defect نقض مشهود
immune defect نقص ایمنی [پزشکی]
freedom from defect بی عیبی
freedom from defect عاری بودن ازعیب
frenkel defect نقص فرنکل
defect description توضیح نقص
frenkel defect زوج فرنکل
defect description توضیح اشکال
latent defect عیب ناپیدا
conspicuous defect عیب اشکار
compensation for defect ارش عیب
defect description توضیح عیب
defect description توضیح مشکل
defect description توضیح خرابی
lattice defect نقص شبکه
latent defect نقض پوشیده
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . عیب پوشی کردن
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
down the line ضربه از کنار زمین
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
mean line خط میان
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line-up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
line سطر
on line مستقیم
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
line-up به ترتیب ایستادن
along line در خط
in line همراستا
down the line <idiom> درآینده
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
on line help کمک مستقیم
down line بار کردن پایین خطی
on line متصل
in line شمشیر در وضع حمله
line by line سطر به سطر
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
line out با خط علامت گذاشتن
line در سمت
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line اراستن
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
line محصول
line لاین
line رشته
line سیم
line جبهه جنگ
line خط صف
line طناب خط
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line خط
line حدود رویه
line طرز
line صفی در خط
by-line خط فرعی راه اهن
line-up به خط شدن
line : خط
line ردیف
line خط انداختن در
line رشته بند
line ریسمان
line رسن
line طناب سیم
line جاده
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
off line برون خطی
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line منفصل
off line قطع
off line غیر متصل
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line خط دار کردن
line بخط کردن
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
peaked line خط چین
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mason's line ریسمان کار
lubber's line نشانگر سینه
possibilities line خط بودجه
load line خط بار
line voltage ولتاژ خط
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
line voltage ولتاژ شبکه
local line خط محلی
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
mach line موج ضربهای ضعیف
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lyman line خط لیمان
line width پهنای خط
marline or line طناب کوچک دولا
lumber's line خط سینه ناو
outhaul line برون کش
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
on line system سیستم درون خطی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
pipe line خط لوله
percolation line خط نفوذ
penny a line ارزان نویس بی مایه
orienting line خط توجیه
overhead line سیمکشی هوایی
overhead line خط هوایی
out of line coding کدگذاری برون خطی
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
on line operation عملکرد درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com