Dictiornary-Farsi | line of retreat | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
line of retreat	خط عقب نشینی
line of retreat	خط بازگشت یکانها


Other Matches

retreat	عقب نشینی کناره گیری
retreat	انزوا [گروهی برای مدتی]
retreat	گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
retreat	گوشه عزلت انزوا
retreat	عقب نشاندن
retreat	عقب زدن
retreat	عقب نشینی
retreat	فرمان متفرق شوید
retreat	به تفرقه
retreat	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreat	مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreat	عقب کشیدن بدن
retreat	پس گرفتن
retreat	عقب نشینی کردن
to sound the retreat	شیپورعقب نشینی زدن
To retreat. To withdraw.	عقب نشینی کردن
to beat a retreat	عقب نشینی کردن
to beat a retreat	کوس عقب نشینی
they are in full retreat	سخت عقب نشینی می کنند
velocity of retreat	سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
three-day retreat	گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
to sound a retreat	شیپور عقب نشینی زدن
The army had to retreat from the battlefield.	ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
To draw in ones houns . Toback down . To retreat.	ماست ها را کیسه کردن ( عقب نشینی از روی ترس )
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	تماس خطوط
line to line spacing	فاصله سطور
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
on line	متصل
on line	مستقیم
along line	در امتداد خطوط
all along the line	در همه جا
all along the line	درامتدادهمه خط
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line by line	سطر به سطر
on line	درون خطی
on line	مورداستعمال
line of d.	حد فاصل
line up	به خط شدن
line up	به ترتیب ایستادن
line up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به خط شدن
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	ردیف ایستادن تیم
on line	در خط
on line	داخل رده
line out	با خط علامت گذاشتن
in line	شمشیر در وضع حمله
in line	همراستا
in line <idiom>	با محدودیت متداول
on the line	هواپیمای اماده پرواز
line of d.	مرز
down line	بار کردن پایین خطی
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
down the line	ضربه از کنار زمین
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line	خارج از خط جبهه
the line	صف
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
to come in to line	موافقت کردن
mean line	خط میان
o o line	خط تقسیم دیدبانی
o o line	خط دیدبانی سپاه
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
down the line <idiom>	درآینده
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
old line	محافظه کار
on line help	کمک مستقیم
line up <idiom>	به صف کردن
along line	در خط
line	اراستن
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	نسب
line	دهنه
line	خط زدن
line	حدود رویه
line	جاده
line	طرز
line	رسن
line	رشته
line	لاین
line	جبهه جنگ
line	لجام
line	ترازکردن
line	استرکردن
line	پوشاندن
line	بخط کردن
line	خط
line	طناب خط
line	خط دار کردن
line	خط صف
line	خط انداختن در
line	صفی در خط
line	: خط کشیدن
line	در سمت
line	سیم
line	محصول
line	ریسمان
by line	خط فرعی راه اهن
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
line	طناب سیم
line	: خط
line	سطر
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line	برون خطی
off line	غیر متصل
off line	قطع
off line	منفصل
to come in to line	در صف امدن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط فرعی راه اهن
line	رشته بند
line	شعبه
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by line	خط دوم یافرعی
line	ردیف
by-line	خط دوم یافرعی
mooring line	طناب مهار مین
mould line	خط حاصل از تلاقی دو سطح
marriage line	گواهینامه ازدواج
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
mason's line	ریسمان کار
load line	خط بار
message line	خط مخابره
median line	میانه
marline or line	طناب کوچک دولا
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line transformer	مبدل خط
line up billiard	بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line width	پهنای خط
line voltage	ولتاژ خط
line voltage	ولتاژ شبکه
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line	خط محلی
lyman line	خط لیمان
mach line	موج ضربهای ضعیف
lumber's line	خط سینه ناو
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line	نشانگر سینه
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line	دوراهی
mooring line	سیم مهار
red line	خط قرمز
phantom line	خط فرضی
phantom line	خط سری
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
phase line	خط خیز
percolation line	خط نفوذ
penny a line	ارزان نویس بی مایه
penny a line	ارزان
peaked line	خط پاره پاره
peaked line	خط چین
penny a line	پست
pass a line	رد کردن طناب
pipe line	خط لوله
ready line	صف پشت خط اتش
ready line	خط انتظار
profile line	نیمرخ زمین
private line	خط خصوصی
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line	خط قیمت
poverty line	خط فقر
possibilities line	خط بودجه
possibilities line	خط امکانات
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
overhead line	خط هوایی
overhead line	سیمکشی هوایی
outhaul line	برون کش
non switched line	خط گزینه نشده
no fire line	خط منع اتش توپخانه
no fire line	خط منع اتش
night line	ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character	دخشه تعویض سطر
neutral line	خط بی اثر
multipoint line	خط چند نقطهای
multidrop line	پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line	خط چند رشتهای
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
nonswitched line	خط غیر گزینشی
off line operation	عملکرد برون خطی
out of line coding	کدگذاری برون خطی
out line font	قلم متغیر
out line font	فونت متغیر
orienting line	خط توجیه