English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
line surge جریان سریع و غیرعادی خط
Other Matches
surge افزایش ناگهانی توان الکتریکی در سیستم به علت خرابی یا اختلال یا اشکال قطعه
surge شل کردن طناب
surge حرکات افقی اب دریا
surge ضربه
surge ضربان
surge وسیله الککترونیکی که منبع تغذیه را از قطعه حساس قط ع میکند در صورتی که منبعی را تشخیص دهد که ممکن است باعث آسیب شود
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge تموج سریع برق نوسان شدید
surge سر دادن
surge تحت کشش نگهداشتن
surge موج بلند
surge موج غلتان
surge موج خروشان
surge موج زدن
surge خروشان بودن
surge موجداربودن
surge جریان سریع وغیرعادی
surge برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge chamber مخزن تعادل
surge protector محافظ تغییر ناگهانی ولتاژ محافظ نوسان برق
base surge ابر غلطان اتمی در ترکش سطحی
base surge ابر پایه قارچ اتمی
surge impedance ناگذرایی ماهیتی
power surge برق ناگهانی
surge electrode current جریان نابهنجار الکترد
voltage surge protector محافظ تغییر ولتاژ ناگهانی
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line of d. مرز
on line مستقیم
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
the line صف
on line متصل
on line درون خطی
on line داخل رده
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
down the line ضربه از کنار زمین
line of d. حد فاصل
on line در خط
in line <idiom> با محدودیت متداول
on line مورداستعمال
old line محافظه کار
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
along line در امتداد خطوط
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on line help کمک مستقیم
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom> درآینده
all along the line در همه جا
o o line خط دیدبانی سپاه
all along the line درامتدادهمه خط
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line سیم
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
mean line خط میان
o o line خط تقسیم دیدبانی
line by line سطر به سطر
along line در خط
down line بار کردن پایین خطی
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line طرز
line خط صف
line رشته
line لاین
line : خط کشیدن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line شعبه
line لجام
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line دهنه
line حدود رویه
line خط انداختن در
line صفی در خط
line در سمت
line جبهه جنگ
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line بخط کردن
line خط دار کردن
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line ریسمان
off line غیر متصل
line محصول
line رسن
off line برون خطی
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line ردیف
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line : خط
line سطر
line طناب سیم
off line قطع
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
line رشته بند
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line جاده
line طناب خط
off line منفصل
mach line موج ضربهای ضعیف
line tester ازمایش کننده خط
profile line نیمرخ زمین
lyman line خط لیمان
marline or line طناب کوچک دولا
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
mason's line ریسمان کار
line terminal ترمینال خط
line telegraphy تلگراف خطی
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line width پهنای خط
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
load line خط بار
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer مبدل خط
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line خط محلی
loop line دوراهی
overhead line خط هوایی
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line نشانگر سینه
private line خط خصوصی
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
peaked line خط چین
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
pass a line رد کردن طناب
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
pipe line خط لوله
overhead line سیمکشی هوایی
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
outhaul line برون کش
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
neutral line خط بی اثر
new line character دخشه تعویض سطر
on line operation عملکرد درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com