English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
line telegraphy تلگراف خطی
Other Matches
telegraphy دورنگاری
telegraphy تلگرافی
telegraphy فن تلگراف
telegraphy تلگراف
quadruplex telegraphy تلگراف تمام جهتی
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
interband telegraphy تلگراف باند میانی
phantoplex telegraphy تلگراف چهار سیمی مرکب
radio telegraphy تلگراف بیسیم
phonoplex telegraphy تلگراف فونوپلکس
duplex telegraphy تلگراف دوگانه
impluse telegraphy تلگراف ایمپولزی
multiplex telegraphy دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
duplex telegraphy تلگراف دو جهتی
wireless telegraphy تلگراف بیسیم
multiple telegraphy تلگراف چندگانه
multiplex telegraphy تلگراف چند جهتی
polar duplex telegraphy تلگراف دو جهتی قطبی
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line up به خط شدن
on line متصل
to come in to line موافقت کردن
on line مستقیم
off line منفصل
off line قطع
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
down the line ضربه از کنار زمین
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line درون خطی
on line مورداستعمال
to come in to line در صف امدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
line of d. مرز
on line داخل رده
line of d. حد فاصل
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
down line بار کردن پایین خطی
in line <idiom> با محدودیت متداول
line out با خط علامت گذاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
line در سمت
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on the line هواپیمای اماده پرواز
on line help کمک مستقیم
down the line <idiom> درآینده
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
in line همراستا
off line غیر متصل
line جبهه جنگ
line استرکردن
line محصول
line طرز
line ترازکردن
line شعبه
line اراستن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line پوشاندن
line لاین
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line سیم
line صفی در خط
line نسب
line خط زدن
line حدود رویه
line خط صف
line طناب خط
line رشته
line خط
by line خط دوم یافرعی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line : خط
off line برون خطی
by-line خط فرعی راه اهن
line جاده
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line دهنه
line لجام
by line خط فرعی راه اهن
median line میانه
mason's line ریسمان کار
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lyman line خط لیمان
marline or line طناب کوچک دولا
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
line voltage ولتاژ خط
lubber's line نشانگر سینه
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خط بار
line width پهنای خط
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
local line خط محلی
line voltage ولتاژ شبکه
message line خط مخابره
peaked line خط پاره پاره
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
pipe line خط لوله
overhead line سیمکشی هوایی
overhead line خط هوایی
penny a line ارزان
penny a line پست
peaked line خط چین
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
pass a line رد کردن طناب
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
off line operation عملکرد برون خطی
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
new line character دخشه تعویض سطر
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line خط منع اتش
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
mooring line طناب مهار مین
line of scrimmage خط فرضی تجمعی
line of force خط نیرو
line of flux خطوط قوا
line of flux خط قوه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com