Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
English
Persian
lines of force
خطوط قوا
lines of force
خطوط نیرو
Search result with all words
magnetic lines of force
خطوط قوای مغناطیسی
magnetic lines of force
خطوط نیروی مغناطیسی
Other Matches
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
lines
خط زدن
lines
رشته
lines
طرز
lines
حدود رویه
lines
لوله منفردی در سیستم سیالات
lines
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines
نسب
lines
لاین
lines
محصول
outside lines
خطوط حمله
by-lines
کار یاشغل اضافی وزائد
by-lines
خط فرعی راه اهن
by-lines
خط دوم یافرعی
lines
اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines
جبهه جنگ
lines
شعبه
lines
: خط کشیدن
lines
لجام
lines
دهنه
lines
جاده
lines
طناب سیم
lines
رسن
lines
ریسمان
lines
رشته بند
lines
ردیف
lines
سطر
lines
: خط
lines
خط انداختن در
lines
خط دار کردن
lines
سیم
lines
در سمت
lines
صفی در خط
lines
خط صف
lines
طناب خط
lines
خط
lines
پوشاندن
lines
استرکردن
lines
ترازکردن
lines
اراستن
lines
بخط کردن
lines of latitude
خطوطعرضجغرافیایی
fuel lines
خطوطسوخت
lines of longitude
خطوططولجغرافیایی
suspension lines
خطوطآویزان
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
curvature lines
خطوط منحنی
curvature lines
خطوط مدور
hot lines
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
hot lines
تلفن قرمز
contour lines
منحنی تراز
contour lines
خطوط میزان منحنی
two parallel lines
دو خط موازی
voltage between lines
ولتاژ بین خطوط
floating lines
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
balmer lines
خطوط بالمر
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines
خطوط راه راه
[همچون نقش محرمات]
party lines
خط مشترک
power lines
خط جریان قوی
party lines
مرز مشترک
party lines
خط دستهای
clothes lines
ضبه زدن و انداختن حریف
main lines
نهر اصلی
branch lines
شاخه
main lines
نهر مادر
main lines
کانال اصلی
main lines
خط اصلی
punch-lines
لب مطلب
punch-lines
جمله اساسی واصلی
absorption lines
طیف جذبی
absorption lines
خطوط دراشامی
active lines
خطهای فعال
adjacent lines
خطهای مجاور
branch lines
خط فرعی
party lines
خط خصوصی تلفن
contour lines
خط هم ارتفاع
open lines
خطوط باز شطرنج
marriage lines
گواهی نامه عروسی
frapping lines
طناب تعادل کمکی ناو
fraunhofer lines
خطوط فرانهوفر
front lines
خط مقدم جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خطوط جلو جبهه
ghost lines
نوارهای فسفردار
grid lines
خطوط شبکه
guide lines
دستورالعملها
guide lines
خط مشیها
hard lines
سختی
hard lines
بدبختی
load lines
علایم بارگیری
lines of communication
خطوط مواصلاتی
lines man
سرباز صف
inside lines
خطوط حمله شمشیربازی
papillary lines
خطهای برجسته انگشتها
passage of lines
عبور از خط
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
cotidal lines
خطوط هم مد
cotidal lines
خطوط مدیکسان
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
dark lines
خطوط تاریک
dedicated lines
خطوط اختصاصی
symmetry lines
خطوط تقارن
drawing lines
خط کشی
stream lines
خطوط جریان
spectral lines
خطوط طیفی
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
return lines
خطهای بازگشتی
equipotential lines
خطوط هم پتانسیل
retrace lines
خطهای بازگشتی
extension lines
خطوط دنباله
floating lines
خطوط مواج عکس هوایی
flow lines
خطوط جریان
flying lines
لولههای متحرک
isostatic lines
خطوط ایزواستاتیک
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines
خط مونتاژ
assembly lines
خط کلی
picket lines
صف کارگران اعتصابی
picket lines
خط پرچین
assembly lines
خط تولید
plumb lines
شاقول
plumb lines
خط عمودی
plumb lines
ریسمان شاغول
plumb lines
خط قائم
picket lines
خط نرده ها
production lines
خط تولید
assembly lines
تیمار خط
picket lines
خط دستکها
emission spectrum lines
خطوط نشری
microwave transmission lines
خطوط انتقال ریزموج
equal cost lines
خطوط هزینه برابر
chisel marking fine lines
پرداز
by force of
بضرب
force
وادار کردن
force
فشار دادن
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
came into force
مجری شدن
by force
بزور
by force
بجبر
force
نیروی نظامی
by force
عنفا
by force
جبرا
force
مجبور کردن
force
خشونت نشان دادن
force
نیرو
force
جبر
force
عنف
force
نفوذ
force
قوا
force
بردار نیرو
force
شدت عمل
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
مسلح کردن
force
زور
force
بازور جلو رفتن تحمیل
force
بیرون کردن
force
بزور بازکردن
to come into force
مجرایامعمول شدن
force
راندن
force
بی عصمت کردن
p force
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force
مجبورکردن بزورگرفتن
force
عده
force
مجبورکردن
force
تحمیل کردن
in force
دارای اعتبار
in force
مجری
force
نافذ
force
قدرت
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
force
شروع به عمل یا کار
force
یکان قسمت نظامی
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
پاس بی هدف
line of force
خط قوه
psychic force
نیروی روحی
propelling force
نیروی پیشران
pound force
پوند نیرو
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
conservative force
نیروی پایستار
[فیزیک]
magnetizing force
نیروی مغناطیسی کننده
line of force
خط نیرو
generalized force
نیروی کلی
psychic force
قوه روحی
put in force
به موقع اجرا گذاشتن
reflex force
فشارعکس العمل
reflex force
نیروی عکس العمل
redistribution of force
تقسیم مجدد نیروها
reconnaissance in force
شناسایی با رزم
reaction force
نیروی عکس العمل
joint force
نیروی مشترک
labor force
نیروی کار
land force n
نیروی زمینی
life force
زیست نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com