Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
long count
شمردن تا 01 در ناک اوت
Other Matches
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
I'm going to count to three.
<idiom>
تا سه میشمارم.
Count me in!
من حاضرم برای اشتراک!
to count
[as]
به شمار رفتن
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
to count
[as]
معتبر بودن
count
تعداد ایمپولز
count
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
Count me in!
روی من حساب کن!
Count me out .
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
count
پنداشتن
count
کنت
count
شمار
count
شمردن
count
حساب کردن
count
فرض کردن
count
تعداد امتیاز توپزن
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
to count out
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
to count down
دادن
to count down
شمردن
to count
[as]
به حساب رفتن
count on
<idiom>
بستگی داشتن به
count out
ناک اوت
re count
دوباره شمردن
re count
از سرشمردن
count off
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
count by ones
یکی یکی بشمارید
count
شمارش
to count
طرفدار شمردن
to count up
حساب کردن
to count up
جمع زدن
take the count
بلند شدن پس از شماره 01
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
He cant count yet.
هنوز شمردن بلد نیست
to count
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
frequency count
شمار بسامد
If you count the children too.
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
To count the money .
پول شمردن
count palatine
قلمرو
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
count out of the house
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
background count
عکس العمل تشعشع
To count up to ten .
تا ده شمردن
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
record count
شمارش رکوردها
pollen count
درصد گردههای گیاهی در هوا
head count
جمع افراد
head count
تعداد مردم شمرده شده
head count
سرشماری
head count
شمارش مردم
count nouns
اسم شمردنی
count noun
اسم شمردنی
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
record count
شمار مدارک
mandatory eight count
شمردن تا 8 در ناک اوت
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
word count
واژه شماری
thread count
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
yarn count
نمره نخ
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
reference count technique
تکنیک شمارش ارجاعات
Dont count your chickens before they are hatched.
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
get a long with you
بروپی کارت
as long as
<idiom>
به شرط اینکه ،به این شرط که
how long since is it?
چند وقت پیش بوده است
how long since is it?
چندوقت است
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
long off
موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
long on
موضه گرفتن در جلو توپزن ودور از او در طرف دیگر
not long a go
همین تازگی ها
not long a go
چندی پیش
not long a
مدتی نگذشته است
how long
تاکی تاچه وقت چقدر
not long a
چندوقت پیش
come a long way
<idiom>
برنامه بزرگی ریختن
so long
خدا حافظ
at long last
عاقبت
See you again . So long.
به امید دیدار
long course
استخر 05 متر
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
so long as
تاوقتی که
very long
شعاع عمل زیاد
very long
برد خیلی زیاد
so long
بامیددیدار
long a go
مدت زیادی پیش
long a go
مدتی پیش
long a
مدتهاپس ازان
long little
زنده باد
long a
مدت مدیدی بعد
long little
پاینده باد
so long as
مادامی که بشرطی که
it will not take long
مدت زیادی نمیخواهد
it will not take long
نخواهدکشید
it will not take long
طولی
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
long-
کشیده
long
توپ بلند به اوت
long
طی مسافت زیاد توپ
long
مناسب بودن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
:اشتیاق داشتن
long
دیر گذشته ازوقت
long
کشیده
long
مدید
long
طولانی طویل
long
دراز
long-
طولانی طویل
to say so long to somebody
با کسی خداحافظی کردن
I've known her at least as long as you have.
آشنایی من با او
[زن]
کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او
[زن]
است.
long
بلند
long
طولانی
long-
مدید
long-
دیر گذشته ازوقت
long-
:اشتیاق داشتن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
مناسب بودن
long-
طی مسافت زیاد توپ
long-
توپ بلند به اوت
long-
بلند
long-
دراز
long
مدت زیاد
long-
طولانی
long-
مدت زیاد
How long will it take?
چقدر طول می کشد؟
as long as
بشرطی که
at long last
بالاخره
at long last
اخرالامر
before long
بزودی
as long as
از زمانیکه
before long
بهمین زودی
as long as
ازوقتی که
as long as
بمدت طولانی
as long as
تا زمانیکه بمقدار زیاد
for long
مدت زیادی
for long
خیلی
long house
ماوای همگانی
long suffering
رنجبر
second long period
تناوب بزرگ دوم
long suffering
زحمت کش
long suffering
رنج کش
long string
خط فرضی از وسط طول میزکیسه دار بیلیارد
long sightedness
دوربینی
long sightedness
دور اندیشی
long siht
دور بینی
long siht
نظردور رس
long tongue
وراجی
long splice
پیوند بلند
long tom
تغار یا فرف مخصوص طلاشویی
take long views
دوراندیش بودن
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
long suffering
سختی کش
of long standing
بادوام
long term
بلند مدت
long windedness
روده درازی
long wind
طاقت زیاد دویدن
long wind
دراز نفسی
long tongue
پر حرفی
long thrust
وضعیت سخمه بلند
long ton
تن بزرگ معادل با 6101کیلوگرم
long ton
تن بزرگ
long tom
درخت الواراسترالیایی
long thrust
سخمه بلند
long thrust
تک نفوذی طولانی یادوردست
long windedness
پرگویی
night long
از سر شب تا بامداد
of long standing
طولانی
of long duration
مدید
of long duration
دیرپای
of long continvance
ماندگار
of long continvance
دیرپای
not long ago
چندی پیش
not long ago
اخیرا
long suffering
بردباری رنجبری
long suffering
زحمت کشی
long term
دراز مدت
long term
طویل المدت
long tom
توپ دریایی دور رس یاساحلی
the long and the short of it
<idiom>
نتیجه کلی
long face
<idiom>
افسرده وغمگین
How long does it take by car?
با اتومبیل چقدر طول می کشد؟
How long can I park here?
چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I will not detain you long.
خیلی وقتتان را نمی گیرم.
long lived
پر عمر
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com