Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 117 (7 milliseconds)
English	Persian
lower classes	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes	طبقه پایین
Other Matches
classes	ردیف
classes	گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classes	محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes	در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classes	رده
classes	دسته
classes	کلاس
classes	طبقه
classes	زمره جور
classes	نوع
classes	طبقه بندی کردن رده
classes	هماموزگان
classes	رسته گروه
classes	دانشپایه
classes	قشر
economic classes	طبقات اقتصادی
middle classes	طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes	طبقه متوسط
upper classes	طبقه بالا
upper classes	طبقه مرفه
upper classes	وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
working classes	طبقه کارگر
working classes	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
lower	اخم کردن
lower	ضعیف کردن
lower	پایین اوردن لوله
lower	پایین دادن لوله
lower most	خیلی پست تر
lower most	پایین تر
lower	پایین
Lower third	قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
lower most	پایین ترین
lower most	اسفل
lower	هوای گرفته وابری
lower	عبوس ترشرویی
lower	:اخم
lower	: پایین اوردن تخفیف دادن
lower	تنزل دادن
lower	فروکش کردن
lower	خفیف کردن
lower	پست تر
lower	پایین تر
lower	کاستن از
lower level	سطحپائینی
lower gate	دروازهپائینی
lower eyelid	پلکپائین
lower chord	قوستحتانی
lower cheek	قسمتانتهاییمیله
lower bowl	حبابتحتانی
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
lower bar	میلهپایینی
the lower world	جهان مردگان عالم اسوات
the lower world	جهان پایین
the lower regions	جهان مردگان
lower lip	لبهتحتانی
lower lobe	نرمهششزیرین
lower mandible	آروارهتحتانی
lower case	حروف کوچک
lower class	سطح پایین [اجتماع]
lower class	بی کلاس [در جامعه]
lower class	طبقه عوام
lower class	طبقه محروم
lower class	طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class	طبقه پایین جامعه
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
At lower levels.	در سطوح پایین تر
To decrease. To lower.	پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
lower shell	قشرتحتانی
the lower regions	دوزخ
lower limit	حد تحتانی
lower limit	حد پایینی
lower boom	تیرک میانی
lower bound	کران پایین
lower court	محکمه تالی
lower courts	محاکم ابتدایی
lower courts	محاکم تالی
lower fungus	قارچ بدون کلاهک هاگ
lower floor	طبقه تحتانی
lower deck	پل پایینی
lower egypt	مصر سفلی
lower boom	بوم میانی
lower egypt	مصر پایینی
lower threshold	استانه پایین
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class	طبقه پایین
lower criticism	انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
lower mast	دکل پایین
lower floor	اشکوب زیرین
lower limit	حد پایین
lower limit	کران پایین
lower limit	حد پائینی
lower gill arch	قوستحتانیدستگاهتنفس
lower triangular matrix	ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
lower blade guard	حافظتیغهپایینی
lower low water	پایین ترین پست رفت اب دریا
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
lower high water	پایین ترین پیشرفت اب دریا
lower lateral sinus	روزنهتحتانیجانبی
lower level management	مدیریت سطح پایین
lower girdle facet (1 6)	احاطهکننده61تراشهپائینی
lower branch of meridian	نصف النهار زیرین
lower sphere clamp	گیرهپایینیگوی
lower support screw	پیچحافظپایینی
lower water datum	معدل پس رفت اب دریا
lower fore topsail	بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
main lower topsail	بالاترینبادباناصلیتحتانی
lower flammability limit	حد پایینی اشتعال پذیری
lower lateral lobe	پهنبزگتحتانیجانبی
crankcase bottom o.lower half	قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
lower guard retracting lever	سطحانقباضحافظتحتانی
lower fore topgallant sail	بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
main lower topgallant sail	بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself .	خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
greatest lower bound [glb, GLB]	بزرگترین کران بالا [ریاضی]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com