Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 118 (7 milliseconds)
English	Persian
luminous paint	رنگ شب نما
luminous paint	رنگ نور
luminous paint	شبرنگ
Other Matches
luminous	درخشان
self luminous	خود افروز
self luminous	خویشتاب
luminous	شب نما واضح
luminous	روشنی بخش روشن
luminous	تابناک
luminous	فروزان
luminous	روشنی بخش
luminous	نورانی
luminous	فروزنده
luminous	تابان
luminous	شب نما
luminous efficiency	ضریب روشنایی
luminous flux	شاره روشنایی
luminous flux	جریان تشعشع در طول موج مریی
luminous energy	نیروی قابل تبدیل بنور
luminous energy	نیرویی که تبدیل به اشعه نورانی میشود
luminous efficiency	راندمان روشنایی
luminous flux	فلوی روشنایی
luminous flux	جریان نور
luminous sensitivity	حساسیت نوری
luminous power	قوه درخشش
luminous power	قوه روشنایی
luminous paints	شبرنگها
luminous intensity	شدت روشنایی
luminous flux	شار نوری
luminous flux	شار روشنایی
luminous intensity	شدت نورانیت
instantaneous luminous intensity	شدت نور لحظهای
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
dynamic luminous sensitivity	حساسیت نوری دینامیک
static luminous sensitivity	حساسیت نوری استاتیک
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint	رنگ
paint	رنگ نقاشی
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
paint	رنگ کردن
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint	رنگ شدن
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
wall paint	رنگ دیوار
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
surface paint	استر
water paint	رنگ لعابی
traffic paint	خط کشی راه
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
paint thinner	رقیقگر رنگ
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
paint roller	غلطک رنگ کاری
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
paint thinner	تینر رنگ
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
paint work	رنگ کاری ساختمان
paint cup	مخزنرنگ
paint spray	اسپریرنگ
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
phosphorescent paint	رنگ تابنده
poster paint	تقریبابیرنگ
plastic paint	رنگ پلاستیکی
priming paint	رنگ استر
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
priming paint	رنگ استری
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint progarm	برنامه نگارگری
oil paint	رنگ روغنی
finishing paint	رنگ سازی اماده
enamel paint	رنگ لعابی
coat of paint	اندود رنگ
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
bituminous paint	رنگ قیردار
bituminous paint	رنگ قیری
battery paint	رنگ باتری
antirust paint	رنگ ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
oil paint	رنگ روغن
fireproof paint	رنگ نسوز
lay on paint	رنگ زدن
paint brush	قلم موی نقاشی
paint pot	گلفشان
paint remover	رنگ زدا
paint coat	روکش رنگ
paint gun	رنگ پاش
lacquer paint	رنگ لاکی
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
flat paint	زمینه
flat paint	رنگ مبنا
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
acid proof paint	رنگ ضد اسید
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
paint spray gun	رنگ پاش
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
to paint the town red	عربده کردن
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
paint spray gun	پیستوله رنگ
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com