English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
machine made ماشینی
machine made ساخت ماشین
Search result with all words
Machine- made carpets . فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
Other Matches
well made خوش ساخت
made ساخته شده
made مصنوع ساختگی
made تربیت شده
made up تقلبی
it is made ساخته شده است
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
they were made one با هم یکی شدند
made-up جعلی
self-made خود ساخته
made up ساختگی
made up مصنوعی بزک کرده
made up جعلی
self made خود ساخته
made-up ساختگی
made-up تقلبی
made-up مصنوعی بزک کرده
it is made ساخته میشود
i made little of it چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
he was made to go وادار به رفتن شد
have it made <idiom> موفق بودن
to have something made [by somebody] بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
he was made to go او را وادارکردند برود
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
he made his money f. پول خودرابه باد داد
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
home made ساخت داخلی
hand made دست ساز
hand made ساخته دست
hand made دستی
made fern کرف
half made نیم دیوانه
It is made of wood. از چوب سا خته شده است
tailor-made سفارشی
tailor made سفارشی
half made اندکی دیوانه
purpose made کالاهای خاص
home-made ساخت میهن
home-made وطنی
i made up my mind to بر ان شدم که ...
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
i made up my mind to go بر ان شدم که بروم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
i made him laugh او را خنداندم
made fern جمازنر
made ground خاک دستی
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
course made good track
ready-made اماده
ready made اماده
made of iron اهنین
made to order سفارشی
made to order فرمایشی
home made ساخت بومی
man-made ساخته دست انسان
It was made known to all and sundry . هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
we made a night of it چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
custom made سفارشی
custom-made سفارش داده شده
custom-made سفارشی
custom made سفارش داده شده
what made you so late چه شد که این همه دیر کردید
what a night we made of it چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
made-to-measure لباسدوختنی
hand-made دستباف
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
purpose made کالای سفارشی
man-made مصنوع انسان انسانی
man-made ساخت بشر
man made ساخته دست انسان
man made مصنوعی
to see what [mettle] he is made of <idiom> تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
man-made مصنوعی
home-made <adj.> خانگی
man made ساخت بشر
man made مصنوع انسان انسانی
It set me thinking . It made me think . مرابفکر واداشت ( انداخت )
I have made an appointment with my dentist . از دندانسازی وقت گرفتم
Marriage are made in heaven . <proverb> عقدشان توى آسمان بسته شده است .
boxes are made of wood جعبه ها را از چوب میسازند
man-made fiber الیاف مصنوعی
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
man-made fiber الیاف شیمیایی
he made an honest woman of her پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
gift made for a consideration هبه معوض
man made feature عارضه مصنوعی
he made a p or post of money پول هنگفتی دراورد
hand made brick اجر ساخته شده با قالب دستی
custom made tests ازمونهای کار- ویژه
he made a show of goung چنان وانمودکردکه گویی میرود
boxes are made of wood جعبه ها از چوب ساخته میشوند
he made a stift denial پاک حاشاکرد
I made good my escape . موفق به فرار شد
man made wealth ثروت ساخت بشر
what a pretty mess he made خوب سرهم بندی کرد
made or built up mast دگل چند تیکه
man made canvas روکش نایلونی
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
teacher made test ازمون معلم ساخته
speed made good SO ground the speedover : syn
party against whom a protest is made معترض علیه
party against whom a protest is made واخوانده
p made with starch and cooled یخ دربهشت
man made goods کالاهای ساخت بشر
man made static پارازیت غیر جوی
man made stone سنگ دست ساز
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
I am very glad to have made your acquaintance. از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
The singer made some recordings ,. آوازه خوان چند صفحه پرکرد
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
He made over the house to his son . خانه رابه اسم پسرش کرد
Every man is made for a special job. <proverb> هر کس را بهر کارى ساختند .
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
The conjurer made the rabbit disappear . شعبده باز خرگوش را غیب کرد
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
man made fibre rope طناب نایلونی
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
It made me sick . It turned my stomach. دلم را بهم زد
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
As sure as [God made] little green apples he'll be back. او [مرد] صد در صد دوباره می آید.
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine بیت اجرا میشود
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
two way machine ماشین دو راهه
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine براده برداشتن
machine شیارانداختن روی فلز
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
machine ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine دستگاه
machine تراشیدن ماشین
machine readable خواندنی توسط ماشین
machine guns به تیربار بستن
seaming machine ماشین درزگیری
machine guns تیربار
planer machine ماشین صفحه تراش
planing machine ماشین کندگی
printer machine ماشین چاپ
printer machine دستگاه چاپ
punching machine ماشین سوراخکن
reaping machine ماشین درو
machine guns مسلسل
machine guns به مسلسل بستن
punching machine دستگاه پانچ
punching machine دستگاه منگنه
machine guns به مسلسل بستن مسلسل
reeling machine ماشین نخ پیچی
sowing machine بذر افشان
machine gun به مسلسل بستن مسلسل
spininning machine ماشین یا دستگاه ریسندگی
spreading machine مقسم بتن
machine gun به تیربار بستن
sunchronous machine ماشین سنکرون
swaging machine حلبی خمکن
synchronous machine ماشین همگام
sowing machine ماشین تخم کاری
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
sandblast machine ماشین ماسه پاش
sanding machine ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
scouring machine ماشین سایش
scouring machine ماشین سمباده
seeding machine ماشین تخم کاری
sequential machine ماشین ترتیبی
shaping machine دستگاه صفحه تراش
smart machine ماشین هوشیار
synchronous machine ماشین همزمان
open machine ماشین باز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com