Dictiornary-Farsi | machine wash in hot water at a normal setting | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
machine wash in hot water at a normal setting	شستشوباماشیندرآبنرم وگرم


Search result with all words

machine wash in warm water at a normal setting	شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
Other Matches

machine wash in warm water at a gentle setting	شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in lukewarm water at a gentle setting	شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
normal water level	تراز بهنجار اب
hand wash in lukewarm water	شستندستهادرآبولرم
WI'll you give the car a wash (wash – down) please.	ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes]	شستن [تمییز کردن] ظرف
normal	روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
normal	بهنجار
normal	به هنجار
normal	میانه متوسط
normal	طبیعی
normal	هنجار معمول
normal	معمولی
normal	عادی
normal	عادی معمولی
normal	قایم
normal	قائم
normal	معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
normal	قالب استاندارد برای فضای ذخیره سازی داده
normal	هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
normal	محدوده مورد نظر برای نتیجه یا عدد
normal	متعارف بهنجار
normal	نرمال
normal	عمود
wash out	شستشو کردن
wash out	از پا دراوردن
wash out	ازبین بردن
wash out	محو کردن شستشو
wash out	ضرر
wash out	زیان
wash out	شکست مردود
wash out	اب بردگی
wash in	پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
wash off	با شستشو پاک کردن
wash out	کثافات را پاک کردن
to wash up	شستن
to wash up	پاک کردن
to wash down	ابکی کردن
to wash down	رقیق کردن
wash away	با شستشو پاک کردن
wash out	ابرو
wash	اب دادن شستشو
wash up	دست و رو شستن
wash up	از پاافتادن
do not wash	نشورید
wish wash	حرف بی ربط و پوچ
wish wash	مشروب ابکی اب زیپو
wish wash	سخن بی معنی
wash	حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to wash something up	بکنار ساحل شستن چیزی
wash out	شیار ابرو
wash	شستن
wash	شستشو دادن
wash	پاک کردن
wash	شستشو
wash	غسل رختشویی
wash	موج زایشی
Go and wash yourself	برو دست ورویت رابشور
normal plane	صفحه قائم
normal good	کالای عادی
normal good	کالای معمولی
normal force	نیروی عمودی
normal function	تابع بهنجار
normal price	قیمت عادی
normal axis	محور عمودی
normal profit	سود متعارف
normal profit	سود عادی
normal range	محدوده عادی
normal axis	محور قائم
normal form	صورت هنجار
normal distribution	توزیع گوسی [ریاضی]
normal hydrocarbon	هیدروکربن نرمال
normal interval	فاصله معمولی صف
normal price	قیمت متعارف
normal vector	بردار عمود
normal plane	توزیع نرمال
normal permeability	نفوذپذیری معمولی
normal maintenance	محافظت عادی
normal price	قیمت عادی قیمت معمولی
normal band	نوار متعارفی
normal maintenance	نگاهداری بهنجار
normal interval	فرمان از جلو نظام
Now I'm back to normal.	حالا به حالت عادی برگشتم.
angle ti the normal	زاویه نرمال
normal interval	از جلونظام
normal acceleration	شتاب قائم
normal slump	درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
normal school	دانش سرا
normal voltage	ولتاژ عادی
normal curve	منحنی بهنجار
normal school	دارالمعلمین
normal termination	پایان عادی
normal distribution	توزیع نرمال
normal vector	بردار قائم
normal distribution	توزیع بهنجار
it is of a normal size	دارای اندازه عادی یا معمولی است
normal distribution	توزیع نرمال [ریاضی]
normal stress	تنش نرمال
normal stress	تنش شاغولی
normal state	حالت نرمال
normal solution	محلول نرمال
normal curve	منحنی نرمال
normal charge	خرج معمولی توپ
normal exit	درروی عادی
normal form	صورت عادی
normal opening	گشایش نرمال یا فرانسوی
normal acceleration	شتاب عمودی
normal force	تلاش عمودی
normal salt	نمک خنثی
Can't you just say hello like a normal person?	نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
normal fault	گسل طبیعی
wet wash	رخت شو
we sent the linen to the wash	رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
antique wash	دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
wash your hands	دستهای خود را بشویید
wash out valve	شیر تخلیه رسوبات در مخزن
to let music wash over somebody	به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
wash tub	تغار رختشویی
to wash something ashore	بکنار ساحل شستن چیزی
wet wash	لباسشو
wash PROM	پاک کردن داده از PROM
wash house	رختشوی خانه
dish wash	ابی که دران فرف شسته باشند
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
rock wash	پوشش سنگی
To have a wash and brush up.	سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
To wash ones hands of somebody (something).	دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
slope wash	شیب شست
stack wash	تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
wash leather	جیر
Does this material wash well?	آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
pig's wash	گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
pig's wash	بسباب
it wont wash	اگرانرابشویندرنگش میرود
dry wash	خشک شویی کردن
dry wash	خشک شویی
mere wash	اب زیپو
wash tower	فیلهشستشو
lime wash	دوغاب اهک
back wash	فشار عقب اب
car wash	محلشستشویماشین
pig's wash	گنداب
pig's wash	اشغال
eye wash	داروی چشم
to wash offŠout or away	باشستش بردن یاپاک کردن
back wash	حرکت اب در نتیجه پارو زدن
back wash	عقب زدن اب
wash and wear	بشور و بپوش
Is there a car wash?	آیا اینجا کارواش هست؟
wash heat	گرمای جوش
Is there a car wash?	آیا اینجا ماشینشویی هست؟
wash house	رختهای شستنی
wash linen	کهنه فرفشویی
wash oil	روغن شستشو
wash drawing	ابرنگ سیاه
chemical wash	کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
black wash	نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
black wash	رنگ سیاه
wash ball	صابون دستشویی
wash basin	دستشوئی
wash board	تخته رختشویی
wash board	تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash boiler	دیگ رختشویی
wash bottle	بطری شستشوی
wash bottle	اب فشان
wash one's hands of <idiom>	ترک کردن
normal bivariate distribution	توزیع دو متغیری نرمال
I'd like a shampoo for normal hair.	من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
normal boiling point	نقطه جوش متعارفی
log normal distribution	لگاریتم توزیع عادی
normal probability curve	منحنی بهنجار احتمال
normal rate of return	نرخ بازده متعارف
normal zeeman splitting	شکافتگی بهنجار زیمان
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
normal temperature and pressure	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
normal sulphation of battery	سولفاتی شدن معمولی
normal shock wave	موج ضربهای عمود
normal pool level	تراز بهنجار مخزن
normal zeeman effect	اثر بهنجار زیمان
normal magnetization curve	خم مغناطیس پذیری معمولی
normal distribution curve	منحنی توزیع بهنجار
normal distribution curve	منحنی توزیع نرمال
normal energy level	تراز متعارفی
normal error curve	منحنی خطای نرمال
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
normal freezing point	نقطه انجماد متعارفی
hand wash basin	چاهک دستشویی
give it a good wash	خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash hand stand	دستشویی
wash deck hose	لوله شستشوی پل ناو
this soup is mere wash	این سوپ خیلی رقیق است
this soup is mere wash	اب زیپواست
wash hand stand	روشوری
in normal situations on public roads	در ترافیک معمولی خیابان
yield point at normal temperature	نقطه تسلیم در دمای بالا
This cloth dosent shrink in the wash.	این پارچه در آب جمع نمی شود
Whishes dont wash the dishes. <proverb>	آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
setting up	1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting out	میخکوبی