Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
magazines computer oriented
مجلات کامپیوتری
Other Matches
computer oriented
کامپیوتر گرا
word oriented computer
کامپیوتر کلمه گرا
computer oriented language
زبان کامپیوترگرا
magazines
انبار مهمات
magazines
مخزن خشاب اسلحه
magazines
خزانه
magazines
انبار
magazines
مخزن فشنگ خشاب
magazines
خزانه فشنگ
magazines
مجله
magazines
مخزن ماسه
magazines
تعداد صفحات در سیستم ویدیویی متنی
magazines
مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
oriented
گرویده
oriented
جهت دار
oriented
متمایل به
problem oriented
مسئله گرا
goal oriented
مقصد گرا
transaction oriented
تراکنش گر
byte oriented
لقمه گرا
goal-oriented
<adj.>
هدف گرا
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
goal-oriented
<adj.>
مقصد گرا
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
application oriented
کاربرد گرا
machine oriented
ماشین گرا
market oriented
بازاری
market oriented
در جهت بازار
object oriented
استفاده میکند
sense oriented
حس گرا
goal oriented
هدف گرا
software oriented
نرم افزارگرا
task oriented
تکلیف گرا
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
motor oriented
حرکت گرا
procedure oriented
رویه گرا
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
goal-oriented
<adj.>
هدف دار
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
target-oriented
<adj.>
هدف دار
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
competition oriented pricing
قیمت گذاری رقابت امیز
problem oriented language
زبان مسئله گرا
user oriented language
زبان استفاده کننده گرا
machine oriented language
زبان ماشین گرا
transaction oriented processing
پردازش تغییرگرا
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
character oriented protocol
پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
problem oriented language
زبان باگرایش مسئله
application oriented language
زبان کاربردی
procedure oriented language
زبان رویه گرا
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
record oriented database management
برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
table oriented database management progr
برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
computer
شمارنده
My Computer
نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer
اکامپیوتر
computer
ماشین الکترونیکی
computer
ماشین حساب
computer
حسابگر الکترونی
computer
رایانه
computer
ماشین حساب کامپیوتر
computer
کامپیوتر
computer
ماشین متفکر
mainframe computer
مانند تعداد عملوند همزمان
mainframe computer
سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
control computer
کامپیوتر کنترل
multiaccess computer
کامپیوتر با دسترسی چند گانه
infected computer
کامپیوتری که یک برنامه ویروسی دارد
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
mainframe computer
استفاده از ریز کامپیوترها برای دستیابی به کامپیوتر mainframe
computer memory
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
incremental computer
کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
microprogrammable computer
کامپیوتر ریزبرنامه پذیر
independent computer
manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
laptop computer
کامپیوتر دستی یا کیفی
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
digital computer
کامپیوتر دیجیتالی
digital computer
کامپیوتر
digital computer
کامپیوتر عددی
digital computer
کامپیوتر رقمی
desktop computer
کامپیوتر رومیزی
dedicated computer
کامپیوتر اختصاصی
digital computer
کامپیوتردیجیتال
duplex computer
کامپیوتر مضاعف
electronic computer
کامپیوتر الکترونیکی
ibm computer
ماشین حساب ای بی ام
ibm computer
کامپیوتر ای بی ام
hybrid computer
کامپیوترترکیبی
hybrid computer
کامپیوتر دو رگه
human computer
امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
guest computer
کامپیوتر مهمان
serial computer
کامپیوتر سری
computer memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
four address computer
کامپیوتر چهار نشانی
flight computer
کامپیوتر پرواز
first generation computer
کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
first generation computer
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
computer word
کلمه کامپیوتری
target computer
کامپیوتر هدف
talking computer
کامپیوتر سخنگو
synchronous computer
کامپیوترهمزمان
synchronous computer
کامپیوتر همگام
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
source computer
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source computer
کامپیوتر منبع
slave computer
کامپیوتر برده
three address computer
کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
transportable computer
پس و پیش کردن
two address computer
کامپیوتر دو ادرسه
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
There's a jinx on this computer.
این رایانه جادو شده.
computer table
میزکامپیوتر
micro-computer
ریزکامپیوتر
micro-computer
ریزرایانه
micro-computer
خرد کامپیوتر
virtual computer
کامپیوتر مجازی
two address computer
کامپیوتربا دو نشانی
sequential computer
کامپیوتر ترتیبی
serial computer
کامپیوترنوبتی
serial computer
کامپیوتر نوبتی
one address computer
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
one address computer
دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
office computer
کامپیوتر اداری
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object computer
کامپیوتر مقصود
notebook computer
یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
notebook computer
که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
notebook computer
کامپیوتر کوچک قابل حمل
nonesequential computer
کامپیوتر غیر ترتیبی
one address computer
کامپیوتر یک نشانی
one address computer
کامپیوتریک ادرسه
one chip computer
کامپیوتر یک تراشهای
self adapting computer
کامپیوتر خود وفق
second generation computer
کامپیوتر نسل دوم
satellite computer
کامپیوتر ماهوارهای
ruggedized computer
کامپیوتر بادوام
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
portable computer
کامپیوتر قابل حمل
pocket computer
کامپیوتر جیبی
parallel computer
کامپیوتر موازی
network computer
نوع جدید کامپیوتر که برای اجرای برنامههای java و اطلاعات دستیابی به کمک جستجوگر web طراحی شده است
computer vendor
فروشنده کامپیوتر
computer nik
استفاده کننده علاقمند کامپیوترکه وقت زیادی را صرف کاربا کامپیوتر میکند
board computer
یک کامپیوتر که تمام مولفههای الکترونیکی ان روی یک برد قرار گرفته است
briefcase computer
کامپیوتر چمدانی
computer instruction
دستورالعمل کامپیوتر
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
computer industry
صنعت کامپیوتر
computer graphics
نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computer graphics
نگاره سازی کامپیوتری
computer graphicist
گرافیست کامپیوتری
computer generations
نسلهای کامپیوتر
computer generations
روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
computer jargon
لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
computer language
زبان کامپیوتری
computer language
زبان کامپیوتر
computer network
شبکه کامپیوتری
computer music
موسیقی کامپیوتری
computer museum
موزه کامپیوتری
computer manufacturer
سازنده کامپیوتر
asynchronous computer
کامپیوتر غیرهمزمان
automatic computer
کامپیوتر خودکار
computer logic
منطق کامپیوتر
computer literacy
دانش کامپیوتر
computer literacy
دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
computer letter
حرف کامپیوتری
computer game
بازی کامپیوتری
computer flicks
فیلمهایی که توسط کامپیوترساخته میشود
computer circuits
مدارهای کامپیوتری
computer animation
ایجاد توهم حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه
computer animation
تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت نرم آنها ایجاد شود
computer center
مرکز کامپیوتر
computer camp
اردوی کامپیوتر
computer architect
معمار کامپیوتر
computer architecture
معماری کامپیوتر
computer art
هنر کامپیوتر
computer artist
هنرمند کامپیوتر
computer based
بر مبنای کامپیوتر
computer classifications
طبقه بندی کامپیوتر
computer code
رمز کامپیوتری
computer code
رمز کامپیوتر
computer family
خانواده کامپیوتر
computer engineering
مهندسی کامپیوتر
computer engineer
مهندس کامپیوتر
computer drawing
ترسیم کامپیوتری
computer design
طراحی کامپیوتری
computer crime
جرم کامپیوتری
computer aided
بکمک کامپیوتر
computer assisted
بکمک کامپیوتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com