Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
main discharge	تخلیه اصلی
Other Matches
discharge	ازاد کردن
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	خالی کردن باتری
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	خارج کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	دبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	برون ریزی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
flood discharge	بده طغیان
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
neural discharge	تخلیه عصبی
conditional discharge	ازادی مشروط
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
coefficient of discharge	ضریب جریان
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
mutual discharge	مبارات
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
electric discharge	تخلیه الکتریکی
flaming discharge	تخلیه مشتعل
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
electrical discharge	تخلیه برقی
electron discharge	تخلیه الکترونها
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
discharge tube	مجرایتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge bay	صفحهشارژنشده
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
surging discharge	تخلیه نوشی
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
internal discharge	تخلیه داخلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
impulse discharge	تخلیه ضربهای
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
honorable discharge	ترخیص محترمانه
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
discharge conveyor	نوار تخلیه
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
glow discharge	تخلیه تابنده
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
order of discharge	حکم تصفیه
general discharge	خاتمه خدمت
brush discharge	تخلیه جارویی
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
glow discharge	تخلیه تابناک
anuual discharge	بده سالانه
absolute discharge	آزادی مطلق
undulatory discharge	تخلیه مواج
point discharge	تخلیه نقطهای
oscillating discharge	تخلیه مواج
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
order of discharge	حکم برائت ذمه
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
glow discharge tube	لامپ مشتعل
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
lightning discharge current	جریان تخلیه
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
high rate discharge	تخلیه شدید
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	ی تر راهنمایی میکند
main	مهم
main	بزرگ تمام
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	خط اصلی
main	کامل شاه لوله
main	بسیار مهم
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	با اهمیت
main	دریا
main <adj.>	اصلی
main	عمده
main	نیرومند
in the main	بطور کلی
main	مهم تمام
main	کامل
in the main	بیشتر اصلا
in the main	اساسا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
main road	جاده اصلی
main lines	خط اصلی
main lines	نهر مادر
main lines	نهر اصلی
main line	خط اصلی
main line	کانال اصلی
the main army	بخش عمده ارتش
main line	نهر اصلی
main lines	کانال اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com