Dictiornary-Farsi | main regulator | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
main regulator	تنظیم کننده محور اصلی


Other Matches

regulator	متعادل کننده
regulator	تنظیم کننده
regulator	تعدیل کننده
regulator	الت تعدیل
regulator	نافم
regulator	سوپاپ نافم
regulator	رگولاتور
load regulator	نافم بار
line regulator	ولتاژ شبکه رگولاتور خط
line regulator	تنظیم کننده
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
induction regulator	نافم ولتاژ القائی
frequency regulator	رگولاتور فرکانس
field regulator	تنظیم کننده میدان
field regulator	نافم میدان
current regulator	نافم شدت
load regulator	رگولاتور بار تنظیم کننده بار
emergency regulator	تنظیمکنندهفوری
potential regulator	نافم ولتاژ
speed regulator	نافم سرعت
speed regulator	تنظیم کننده سرعت
slip regulator	تنظیم کننده لغزش
relay regulator	افتامات
pressure regulator	شیر فشار شکن
pressure regulator	شیر تنظیم
potential regulator	رگولاتور ولتاژ
tirrill regulator	نافم ارتعاشی
voltage regulator	نافم ولتاژ
voltage regulator	تنظیم کننده ولتاژ
voltage regulator	رگولاتور ولتاژ
voltage regulator	تنظیم کننده اختلاف سطح
voltage regulator	تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
torque regulator	تنظیم کننده گشتاور پیچشی
window regulator	وسیله تنظیم پنجره
medical regulator	تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
induction regulator	تنظیم کننده ولتاژ القائی
induction voltage regulator	نافم ولتاژ القائی
rotary type regulator	رگولاتورنوع گردان
induction voltage regulator	نافم ولتاژ با القا
rotary type regulator	تنظیم کننده گردان
oxygen supply regulator	کنترلکنندهذخیرهاکسیژن
stitch length regulator	منظمکنندهاندازهدوخت
carbon pile regulator	نافم کربنی
pressure demand regulator	رگولاتورتنظیمفشار
constant current regulator	تنظیم با امپر ثابت
constant potential regulator	ولتپای
constant voltage regulator	ولتپای
contact voltage regulator	نافم ولتاژ با کنتاکت
barrel offtake regulator	دهانه ابگیر با لوله دریچه دار
aerofoil type offtake regulator	دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
carbon pile voltage regulator	تنظیم کننده ولتاژ زغالی
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
in the main	بیشتر اصلا
in the main	اساسا
in the main	بطور کلی
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	ی تر راهنمایی میکند
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	بزرگ تمام
main	خط اصلی
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	مهم
main	کامل شاه لوله
main	نیرومند
main	عمده
main <adj.>	اصلی
main	دریا
main	مهم تمام
main	کامل
main	با اهمیت
main winding	سیم پیچی اصلی
main wire	سیم اصلی
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main pipe	لوله اصلی
main voltage	ولتاژ اصلی
main unit	واحد اصلی
main port	بندر اصلی
main port	,
main sewer	لوله اصلی
main port	refrencestation : syn
main port	port principal
main program	برنامه اصلی
main radio	اطاق اصلی بی سیم ناو
main routine	روال اصلی
main sail	بادبان اصلی
main score	نمره اصلی
main sequence	رشته اصلی
main sewer	مجرای اصلی فاضلاب
main pole	قطب اصلی
main shaft	میل چرخ
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch	کلید اصلی
main storage	حافظه اصلی
main storage	انباره اصلی
main stem	خط اصلی
main stem	قسمت اصلی کانال
main stage	عرشه اصلی
main stage	طبقه اصلی
main spring	شاه فنر
main signal	سیگنال اصلی
main shaft	محور اصلی
main sector	بخش اصلی
the main army	بخش عمده ارتش
main vent	منقذاصلی
main wheel	چرخاصلی
rising main	جنبشاصلی
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main color	رنگ اصلی
main color	رنگ زمینه
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main tube	تیوپاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main stand	تکیهگاهاصلی
main clause	رجوع شود به clause independent
main clauses	رجوع شود به clause independent
main carriage	حاملاصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main engines	موتورهایاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main fan	پروانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main inlet	دهانهاصلی
main leg	پایهاصلی
main mirror	آینهاصلی
main parachute	چتراصلی
main section	قسمتاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main contractor	پیمانکاردست اول
main body	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body	عمده قوا
main beam	شعاع اصلی
main beam	شاه تیر
main battery	باطری اصلی
main battery	توپ اصلی ناو
main axis	محور اصلی
main attack	حمله اصلی
main attack	تلاش اصلی نیروها
main attack	تک اصلی
main building	ساختمان اصلی
main busbar	شمش اصلی
main cable	کابل اصلی
main contractor	مقاطعه کار اصلی
main contact	کنتاکت اصلی
main connection	اتصال اصلی
main column	ستون اصلی
main coil	بوبین اصلی
main coil	سیم پیچ اصلی
main circuit	مدار اصلی
main carburetor	کاربراتور اصلی
main canal	کانال اصلی
main camshaft	میل بادامک اصلی
main armament	جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main anode	اند اصلی
main road	جاده اصلی
main lines	خط اصلی
main lines	کانال اصلی
main lines	نهر مادر
main lines	نهر اصلی
main line	خط اصلی
main line	کانال اصلی
main line	نهر مادر
main line	نهر اصلی
water main	شاه لوله اب
main road	راه اصلی
main roads	جاده اصلی
main amplifier	تقویت کننده اصلی
gas main	لوله اصلی گاز
gas main	شاه لوله گاز
fire main	لوله اب اتش نشانی
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
collecting main	شبکه دریافت
collecting main	شبکه جمع کننده
blast main	لوله دم
main roads	راه اصلی
water main	لوله هادی اب
main fire	سیستم تیراندازی اصلی
main memory	حافظه اصلی
main members	قطعات اصلی
main mast	دکل اصلی
main electrode	الکترود اصلی
main stem	راه اصلی جویبار
main effort	تلاش اصلی نیروها
main exchange	مرکز اصلی
main office	مرکز اصلی
main fire	سیستم اصلی اتش
main guard	نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main exciter	محرک اصلی
main guard	پست نگهبانی اصلی