Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
major party
حزب اکثریت
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
major
مهاد
major
مهاد متخصص شدن
major
بالغ
major
سرگرد
major
طویل ارشد
major
کبیر
major
بزرگ
major
بیشتر اعظم
major
بزرگتر
major
مهم
major
رشته اصلی
major
<adj.>
ضروری
major
ارشد
major
سرگرد ارتش
major
اکبر
major
عمده
major
<adj.>
حیاتی
major
یاور
major
<adj.>
اساسی
major
<adj.>
عمده
major
<adj.>
اصلی
t. major
سرشیپورچی
major
مهم عمده
major
<adj.>
مهم
major
<adj.>
بنیانی
major
اصلی
canis major
سگ بزرگ
major foul
خطای عمده
ursa major
هفت اورنگ مهین
ursa major
خرس بزرگ
etat major
ستادارتش
ursa major
خرس برزگ
major corporation
شرکت سهامی بزرگ
vis major
فورس ماژور
teres major
ماهیچهحداکثرترس
brown major
براون بزرگتر
brown major
براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
cqnis major
کلب اکبر
major motions
مهمترینحرکات
canis major
کلب اکبر
vis major
قوه قاهره
major diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
ursa major
دب اکبر
trumpet major
سر شیپورچی
major fleet
ناوگان عمده دریایی
major occultation
غیبت کبری
major penalty
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
major pieces
سوارهای سنگین شطرنج
major planets
سیارات بزرگ
major product
تولیدات عمده
major road
راه با حق تقدم
major road
راه با حق پیش افت راه با پیش افت
major seminary
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
major sort
جورسازی عمده
major sort
مرتب سازی اصلی
major suit
دست عالی وپر امتیاز
major term
شرط عمده واساسی
major epilepsy
صرع بزرگ
major depression
افسردگی عمده
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
force major
قوه قهریه
force major
فورس ماژور
the major premise
کبری
major activity
شعبه اصلی
major activity
قسمت عمده فعالیت عمده
major assembly
قطعه عمده
major assembly
قسمت عمده دستگاه
major premise
مقدمه کبری
major axis
محور کانونی
major command
یکان عمده
major command
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major cycle
بزرگ چرخه
major cycle
چرخه بزرگ
quart major
ردیف تک خال وشاه وبی بی وسرباز
major general
سرلشکر
major general
سرلشگر
major general
امیر تومان تومان اغا
major generals
سرلشکر
major generals
امیر تومان تومان اغا
drum major
فرمانده طبالان
major generals
سرلشگر
drum major
طبل بزرگ
Plantago major
بارهنگ
[گیاه شناسی]
sergeant major
استوار
sergeant major
گروهبان یکم
major domo
نافر خوان سالار
major-domos
نافر خوان سالار
major-domo
نافر خوان سالار
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
column major order
بترتیب ستونی
major inner reaping throw
عمدهترینپرتابدروایداخلی
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
one of the two major sects among muslims
سنی
major end item
اقلام عمده امادی
major end item
اقلام عمده
major types of shoes
عمدهتریناشکالکفش
one of the two major sects among muslims
مذهب اهل تسنن
major edible crustaceans
عمدهترینخرچنگهایخوراکی
major sect among shii muslims
اثنی عشری
major outer reaping throw
عمدهترینپرتابدروایخارجی
major international road signs
عمدهترینعلائمجهانیجاده
major North American road signs
عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
third party
شخص ثالث
party
تیم
party
طرف شریک
the a party
طرف مخالف
party
قسمت
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
the a party
مدعی خصم
party
عده نظامی
party
گروه
party
طرفدار
party
طرف یارو
party
مهمانی دادن یارفتن
party
پارتی متخاصم
party
بخش
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
party
هیات
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
party
دسته
party
دسته همفکر
party
حزب
party
دسته متشکل جمعیت
party
بزم
party
مهمانی
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear party
عقب دار
rear party
قسمت عقبه
raiding party
قسمت مامور کمین
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
rading party
قسمت مامور دستبرد
reconnaissance party
گروه شناسایی
reconnaissance party
قسمت شناسایی
special party
گروه ویژه
side party
گروه رنگ زن
permanent party
جمعی دایمی یکان
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
shipwright's party
گروه تعمیرات
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
republican party
حزب جمهوریخواه
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
supply party
گروه تدارکات
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
to throw a party
مهمانی دادن
dinner party
میهمانیشام
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to crash in
[to a party]
سر زده وارد شدن
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to join a party
عضو حزبی شدن
search party
دستهی جستار گرد
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
third party insurance
بیمه شخص ثالث
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor
فروشنده دسته سوم
thrid party
شخص ثالث
winning party
دادبرده
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party
محکوم له
party politics
سیاست بازیهای حزبی
party politics
حزب بازی
search party
گروه پیگرد
coleague in a party
هم مسلک
hen party
مجلس رقص زنانه
evening party
شب نشینی
an eveing party
شب نشینی
advance party
قسمت پیشرو
advance party
گروه پیشرو
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
injured party
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
house-party
مجالس خانگی
house-party
دوره خانگی
beach party
تیم ساحل
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
charter party
قرارداد اجاره دربست
charter party
قرارداد اجاره کشتی تجارتی
cable party
گروه لنگر
boatswain's party
گروه ملوان
billeting party
گروه پیشرو
billeting party
گروه یورتچی
beaching party
گروه پیاده شونده
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
house party
مجالس خانگی
house party
دوره خانگی
Conservative Party
حزب محافظه کار
tea party
مهمانی چای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com