English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
major term شرط عمده واساسی
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects . طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
major مهاد
major یاور
major <adj.> اساسی
major <adj.> بنیانی
t. major سرشیپورچی
major <adj.> اصلی
major <adj.> ضروری
major <adj.> حیاتی
major <adj.> عمده
major <adj.> مهم
major ارشد
major طویل ارشد
major سرگرد
major بالغ
major بزرگ
major بیشتر اعظم
major بزرگتر
major مهاد متخصص شدن
major اکبر
major عمده
major اصلی
major مهم
major رشته اصلی
major سرگرد ارتش
major مهم عمده
major کبیر
major premise مقدمه کبری
brown major براون بزرگتر
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
canis major کلب اکبر
canis major سگ بزرگ
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
major pieces سوارهای سنگین شطرنج
major planets سیارات بزرگ
major domo نافر خوان سالار
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo نافر خوان سالار
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos نافر خوان سالار
sergeant major گروهبان یکم
sergeant major استوار
drum major فرمانده طبالان
drum major طبل بزرگ
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
cqnis major کلب اکبر
major cycle چرخه بزرگ
major cycle بزرگ چرخه
force major قوه قهریه
force major فورس ماژور
major command یکان عمده
major axis محور کانونی
major assembly قسمت عمده دستگاه
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
major cycle کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
major depression افسردگی عمده
major epilepsy صرع بزرگ
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major party حزب اکثریت
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
major occultation غیبت کبری
major assembly قطعه عمده
major foul خطای عمده
major fleet ناوگان عمده دریایی
etat major ستادارتش
major activity شعبه اصلی
major product تولیدات عمده
major road راه با حق تقدم
major motions مهمترینحرکات
teres major ماهیچهحداکثرترس
major diagonal قطر اصلی [ریاضی]
major corporation شرکت سهامی بزرگ
major generals امیر تومان تومان اغا
major generals سرلشگر
major generals سرلشکر
major general امیر تومان تومان اغا
major general سرلشگر
major general سرلشکر
Plantago major بارهنگ [گیاه شناسی]
vis major قوه قاهره
vis major فورس ماژور
ursa major هفت اورنگ مهین
major road راه با حق پیش افت راه با پیش افت
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
major sort جورسازی عمده
major sort مرتب سازی اصلی
major suit دست عالی وپر امتیاز
quart major ردیف تک خال وشاه وبی بی وسرباز
the major premise کبری
trumpet major سر شیپورچی
ursa major دب اکبر
ursa major خرس بزرگ
ursa major خرس برزگ
term جمله [ریاضی]
term عبارت [ریاضی]
term هنگام
term موقع
term روابط فصل
term شرایط
term ثلث تحصیلی
term سمستر
term نیمسال
term جمله عبارت
term نامیدن لفظ
term اصطلاح
term جمله
term واژه
term پاره سال تحصیلی
term عبارت
term زمان
term شرط
term دوره
term جمله طیفی
term مدت
term دوره انتصاب
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term اجل
one of the two major sects among muslims مذهب اهل تسنن
major end item اقلام عمده امادی
major types of shoes عمدهتریناشکالکفش
major end item اقلام عمده
major edible crustaceans عمدهترینخرچنگهایخوراکی
one of the two major sects among muslims سنی
major inner reaping throw عمدهترینپرتابدروایداخلی
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
column major order بترتیب ستونی
longer-term دراز مدت
medium term میان مدت
long-term دراز مدت
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
mathematical term عبارت [ریاضی]
longer-term دوره دراز مدت
short-term کم مدت
long-term دوره دراز مدت
mathematical term جمله [ریاضی]
short-term کوتاه مدت
long term <adj.> بلند مدت
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
electoral term دوره مقننه [سیاست]
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
half-term تعطیلیبینترم
long term <adj.> دراز مدت
long term بلند مدت
an abstract term تعبیر تصویری
an abstract term اسم بی مسما
term paper رساله کوتاه
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
minor term صغرای قیاس منطقی
credit term مدت اعتبار
relative term لفظ نسبی
residual term جمله پسماند
residual term جمله باقیمانده
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
easy term کوتاه مدت
error term ضریب خطا
error term جمله خطا
long term طویل المدت
long term دراز مدت
law term اصطلاح حقوقی
implied term شرط ضمنی
grammatical term اصطلاحات دستوری
final term جمله نهایی
express term شرط صریح
expiry of the term انقضاء مدت
exercise term اسم تمرین
exercise term عنوان مانور
short term کوتاه مدت
short term مختصر
term of reproach سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
term of maintenance مهلت نگاهداری
term of maintenance دوره نگاهداری
term loan وام مدت دار
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
term insurance بیمه موقت
sum term لفظ جمعی
stochastic term متغیر تصادفی
term symbol نشانه جمله طیفی
stochastic term جمله تصادفی
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
short term دوره کوتاه
major international road signs عمدهترینعلائمجهانیجاده
major outer reaping throw عمدهترینپرتابدروایخارجی
major sect among shii muslims اثنی عشری
long term project پروژه طویل مدت
long term memory حافطه دراز مدت
long term loan وام بلند مدت
fixed term deposit سپرده ثابت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
medium term loan وام میان مدت
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
reasonable term and condition قید و شرط معقول
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
short term loan وام کوتاه مدت
electoral legislative term دوره انتخابیه
short term memory حافظه کوتاه مدت
major North American road signs عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com