Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English
Persian
match fishing
مسابقه ماهیگیری درانگلستان
Other Matches
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
fishing
ورزش ماهیگیری
fishing
ماهیگیری حق ماهیگیری
fishing
ماهیگیری
fishing
پشت بند گذاری
fishing jacket
ژاکتماهیگیری
fishing chair
صندلی در قایق ماهیگیری
drift fishing
ماهیگیری از قایق شناور
bow fishing
ماهیگیری با تیر و کمان
fishing expedition
تحقیق استنطاق
fly fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
fishing rods
چوب ماهیگیری
fishing line
ریسمان ماهی گیری
fishing rod
چوب ماهیگیری
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
surf fishing
ماهیگیری در موج
fishing line
زه قلاب
fishing boat
کرجی ماهی گیری
fishing tackle
ابزار ماهیگیری
coarse fishing
ورزشماهیگیری
jump fishing
ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
fly-fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
jug fishing
ماهیگیری با بطری
ice fishing
ماهیگیری از سوراخهای یخ
fishing net
تورماهیگیری
float fishing
ماهیگیری با قایق متحرک
fishing vessel
کشتی ماهی گیری
fishing gear
اسباب ماهیگیری
fishing expedition
بازپرسی قانونی
match
نظیر
an out match
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
match up
یارگیری
match
تطابق
match
مطابقت کردن
match
چوب کبریت
match
مسابقه کبریت
match
بهم امدن
match
جور بودن با
match
وصلت دادن حریف کسی بودن
match
ازدواج زورازمایی
match
جفت
match
لنگه همسر
match
همتا
match
حریف
match
قرینه سازی در طرح یا بافت
match
علامت دوبدو گذاشتن چوب
match
تطبیق تطابق
match
مطابقت
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match
رویارویی بازیهای دو جانبه
match
مسابقه
match
تطبیق
match
همتا کردن
match
جور کردن
winner of a match
برنده مسابقه
to strika a match
کبریت زدن
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
telex match
رویارویی تلکسی
wresthing match
مسابقه کشتی
wrestling match
مسابقه کشتی
return match
بازیبرگشت
shouting match
بحثوجدلپرسروصدا
slanging match
بزنبزن کتککاری
To strike a match.
کبریت زدن
These gloves do not match .
این دستکشها لنگه به لنگه است
a good match
زن و شوهری که خوب بهم بخورند
slow match
کبریت کند سوز
safety match
کبریت بی خطر
ballistic match
تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
cable match
رویارویی تلگرافی شطرنج
brimstone match
کبریت گوگردی
match box
قوطی کبریت
Test match
مسابقه ازمایشی
match points
اخرین امتیاز
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point
اخرین امتیاز
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
Test match
مسابقه بین المللی کریکت
friction match
کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
love match
عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
radio match
رویارویی رادیویی
quick match
فتیله توپ یا ترقه
postal match
مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
match race
مسابقه دو بین دو نفر
match play
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
match mark
جفتن و جور کردن قطعات
match maker
ترتیب دهنده مسابقه
match foursome
مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
Test match
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
to strike a match or light
کبریت زدن
rugby test match
مسابقه بین المللی رگبی
To win the match(race,contest).
مسابقه رابردن
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com